کلمه جو
صفحه اصلی

حاضره

فرهنگ فارسی

( اسم ) مونث حاضر نسخ. حاضره نسخ حاضره .
قریه ایست به اجائ دارای نخل و طلح

لغت نامه دهخدا

( حاضرة ) حاضرة. [ ض ِ رَ ] ( ع ص ، اِ ) تأنیث حاضر. || شهر. خلاف بادیة. ( منتهی الارب ). ده. روستا. || گوش فیل. ( منتهی الارب ). || ( اصطلاح فقه ) صلوة حاضرة؛ نماز شخص غیرمسافر.

حاضرة. [ ض ِ رَ ] ( اِخ ) قریه ای است به اجاء، دارای نخل و طلح. || قصبه شهر جیان از اعمال اندلس ، و آنرا اوربة نیز گویند. || شهری کوچک از اعمال جزیرةالخضراء به اندلس. ( معجم البلدان ).

حاضرة. [ ض ِ رَ ] (اِخ ) قریه ای است به اجاء، دارای نخل و طلح . || قصبه ٔ شهر جیان از اعمال اندلس ، و آنرا اوربة نیز گویند. || شهری کوچک از اعمال جزیرةالخضراء به اندلس . (معجم البلدان ).


حاضرة. [ ض ِ رَ ] (ع ص ، اِ) تأنیث حاضر. || شهر. خلاف بادیة. (منتهی الارب ). ده . روستا. || گوش فیل . (منتهی الارب ). || (اصطلاح فقه ) صلوة حاضرة؛ نماز شخص غیرمسافر.


فرهنگ عمید

موجود، حاضر.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی حَاضِرَة: حاضر -آنچه حضور دارد(مؤنث. مقصود از حاضر دریا بودن در عبارت "ﭐلْقَرْیَةِ ﭐلَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ ﭐلْبَحْرِ " در نزدیکی دریا و مشرف به آن قرار داشتن است )
ریشه کلمه:
حضر (۲۴ بار)


کلمات دیگر: