مترادف سریع : برق آسا، بادپا، تند، تندرو، تیز، فوری، جلد، چالاک، چست، زود، سبک سیر ، زرنگ، فرز، به سرعت، شتابان، فور
متضاد سریع : بطی ء، کند، کندرو
برابر پارسی : تند، پرشتاب، چابک، چالاک، شتابان، شتابنده، فرز
active, express, fast , expeditious, fleet, presto, quick, spanking, prompt, rapid, ready, speed, speedy, swift
fast, rapid, quick, swift, speedy, express, expeditious, fleet, spanking, ready, prompt, presto
اظهارداشتن , بيان کردن , اداکردن , سريع السير , صريح , روشن , ابراز کردن
چابک , زرنگ , فرز , زيرک , سريع الا نتقال , سرزنده وبشاش , تند , باروح , رايج , چست , تيز , اراسته , پاکيزه , سريع , تندرو , سريع العمل , سريع السير , سرعت
برقآسا، بادپا، تند، تندرو، تیز، فوری، جلد، چالاک، چست، زود، سبکسیر
تند، باسرعت
سریع کردن
to speed (up), to quicken, to make rapid or swift, to accelerate
با یک حرکت سریعِ دست
with a quick movement of the hand
سریعترین قطار جهان
the world's fastest train
سریع بودن
to be fast, to be quick, to be swift or speedy
این هواپیما بسیار سریع است
this airplane is very fast
شتابان، تند، پرشتاب، چابک، چالاک، فرز