مترادف کهنه : دیرینه، عتیقه، عتیق، قدیم، قدیمی، کهن، مزمن، اسقاط، پوسیده، داثر، دارس، فرسوده، متروک، مندرس، مستعمل، خرقه، خلق
متضاد کهنه : جدید، نو
rag, cloth
diaper, (sanitary) napkin, nappy
dated, old, old-fashioned, out-of-date, antediluvian, archaic, ancient, warmed-over, obsolete, obsolescent, chronic, aged, ageing, elderly, anachronistic, antiquated, antique, extinct, hackneyed, long standing, mouldy, outdated, outmoded, primitive, vintage, (informal) oldie
timeworn, worn, moth-eaten, threadbare, stale, well-worn, shabby, beat-up, worn-out, tired, shop-soiled, rusty, played-out, outworn, scuffed, senescent, smudgy, battered, fly-brown, frayed, fusty, hoary, well-thumbed, worm-eaten, (informal) rattletrap, clunker, wad, fuddy-duddy, junk, tatty, jalopy, ratty
ancient, antediluvian, archaic, commonplace, dated, moth-eaten, musty, obsolescent, obsolete, old, old-fashioned, out-of-date, rag, shabby, stale, threadbare, timeworn, tired, warmed-over, well-worn, worm-eaten, worn
۱. دیرینه، عتیقه، عتیق، قدیم، قدیمی، کهن
۲. مزمن
۳. اسقاط، پوسیده، داثر، دارس، فرسوده، متروک، مندرس
۴. مستعمل
۵. خرقه، خلق ≠ جدید، نو
دیرینه، عتیقه، عتیق، قدیم، قدیمی، کهن ≠ جدید، نو
مزمن
اسقاط، پوسیده، داثر، دارس، فرسوده، متروک، مندرس
مستعمل
خرقه، خلق
(عامیانه) پارچهی کهنه برای تمیز کردن
(عامیانه) قطعهای پارچه برای قنداق بچه یا پوشاندن کشال، پوشک، جله، پارچهی قاعدگی
وابسته یا متعلق به زمان گذشته، قدیمی، کهن، ازمد افتاده، مهجور
فرسوده، از کار افتاده، قراضه، به درد نخور
این واژه کهنه امروزه دیگر بکار نمیرود
this obsolete word is no longer used today
این مدهای کهنه را بگذار کنار!
set aside these out-of-date fashions!
شراب کهنه از شراب تازه بهتر است
vintage wine is better than new wine
برخی از فرشهای کهنه را در موزه میگذارند
some antique carpets are kept in museums
بیماری کهنه
a chronic disease
یک جفت کفش کهنه
a pair of worn-out shoes
این اتومبیل کهنه است!
this car is junk!
این شلوار کهنه را بنداز دور!
throw away these threadbare trousers!
کهنه شدن
to age, to wear (out), to become old, to become old fashioned, to obsolesce, to date, to stale, to go out of date
خبر زود کهنه میشود
news stales fast
کهنه کردن
to wear (out), to make old or used (up), to make obsolescent
این پسر سالی پنج جفت کفش کهنه میکند
this boy wears out five pairs of shoes each year
کهنه برای پاک کردن شیشهی پنجره
a rag for cleaning windowpanes
کهنهی بچه را عوض کن!
change the baby's diaper!
زخم کهنه
an old wound
(کَ هَ نَ یا نِ) [ ع . کهنة ] (اِ.) ج . کاهن .
(کُ نِ) (ص .) قدیمی ، فرسوده .
کهنه . [ ک َ ن ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان لار است و 727 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
ناصرخسرو.
سنائی .
محمدقلی سلیم (از آنندراج ).
فردوسی .
امیرخسرو.
؟ (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
مولوی (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
سنائی (از یادداشت ایضاً).
اسماعیل ایما (از آنندراج ).
حکیم شفائی (از آنندراج ).
کهنه . [ ک ُ ن ِ ] (اِخ ) ده مرکزی دهستان کهنه است که در بخش جغتای شهرستان سبزوار واقع است و 733 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
کهنة. [ ک َ هََ ن َ ] (ع اِ) ج ِ کاهن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ج ِ کاهن ، به معنی فالگوی . (آنندراج ). ج ِ کاهن که به معنی غیب گوی و فالگیر باشد. (غیاث ). مردمان غیبگوی و فالگوی وکاهن و جادوگر. (ناظم الاطباء). رجوع به کاهن شود.
کاهن#NAME?
۱. دیرینه.
۲. فرسوده؛ کنانه.
بالیه.
تکیه ای: kohna
طاری: kahna
طامه ای: kohna
طرقی: kahna
کشه ای: kahna
نطنزی: kohna