کلمه جو
صفحه اصلی

اشکوب


مترادف اشکوب : ( آشکوب ) اشکوبه، اشکوب، طبقه، مرتبه، آسمانه، سقف | اشکوبه، طبقه

فارسی به انگلیسی

floor, storey, story

storey, floor


فارسی به عربی

ارضیة , قصة

مترادف و متضاد

story (اسم)
گزارش، شرح، حکایت، داستان، روایت، موضوع، قصه، اشکوب، نقل

floor (اسم)
کف، بستر، طبقه، فرش، کف زمین، اشکوب، کف اطاق

stage (اسم)
صحنه، پایه، طبقه، مرحله، پله، اشکوب، وهله، صحنه نمایش، پردهگاه

اشکوبه، طبقه


فرهنگ فارسی

( آشکوب ) ( اسم ) ۱ - هر طبقه از ساختمان . ۲ - هر یک از طبقاتنه گان. آسمان آسمان سپهر. ۳ - مجموع آسمان فلک . ۴ - سقف آسمانه . ۵ - رگه های چینه . ۶ - هر طبقه از زمین
طبقه و مرتبه خانه
آشکو، اشکوب، اشکو: سقف، چخت، آسمانه، بام، هرطبقه ازبنا ، درزمین شناسی: هرطبقه اززمین
( اسم ) ۱ - سقف . ۲ - هر مرتبه از پوشش خانه طبقه . توضیح فرهنگستان این لغت را بدین معنی برگزیده است .

فرهنگ معین

( اَ ) (اِ.) 1 - سقف . 2 - هر مرتبه از پوشش خانه ، طبقه ؛ اشکو و آشکو هم گویند.


( آشکوب ) [ په . ] ( اِ. ) ۱ - هر طبقه از ساختمان . ۲ - هر یک از طبقات نه گانة آسمان ، سپهر. ۳ - سقف ، آسمانه . ۴ - رگه های دیوار. ۵ - هر طبقه از زمین .
( اَ ) (اِ. ) ۱ - سقف . ۲ - هر مرتبه از پوشش خانه ، طبقه ، اشکو و آشکو هم گویند.

لغت نامه دهخدا

( آشکوب ) آشکوب. ( اِ ) ( از پهلوی آشکپ ، سقف. بام. مرتبه و طبقه بناء ) طبقه و مرتبه خانه. آشیان. آشکو. بربار. برباره. برواره :
بر آشکوب نخستینْش دست فکرت من
بزیر پای فلک را چو نردبان افکند.
کمال اسماعیل.
|| هر یک از طبقات نه گانه آسمان :
روان ساعدماضی چو خواجه بار دهد
ز آشکوب نهم میکند تماشائی.
شرف شفروه.
|| سقف. آسمانه. || مُهره و رگه های چینه. || آسمان. فلک.

آشکوب. ( اِ ) هر یک از طبقات زمین در زمین شناسی. ( فرهنگستان ).
اشکوب. [ اَ ] ( اِ ) بمعنی اشکو است که هرمرتبه از پوشش خانه باشد. ( برهان ) ( آنندراج ). هر مرتبه از پوشش که به تازی طبقه خوانند. ( سروری ). مخفف آشکوب. ( فرهنگ نظام ) ( سروری ) ( شرفنامه منیری ). رجوع به آشکوب شود. || آسمانه و بتازیش سقف خوانند. ( هفت قلزم ) ( شرفنامه منیری ). سقف خانه. ( برهان ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) ( سروری ). || آستانه. ( سروری ). و در شماره چهارم از انتشارات فرهنگستان آمده : «اشکوب ؛ هر مرتبه از خانه را گویند که بعربی طبقه نامیده میشود». درفرهنگ سروری آمده : «آشکوب بمدّ همزه و سکون شین سه نقطه و ضم کاف تازی ؛ سقف و آسمانه بود. ازرقی گوید:
باد اندرو وزیده ز پهنای آشکوب
ابر اندرو گذشته ز پهنای قیروان.
در همه فرهنگهای فارسی آشکوب یا آشکو و اشکوب بمعنی هر مرتبه از پوشش خانه که بتازی طبقه نامند، یادشده است. در فرهنگستان آشکوب را فارسی پنداشته و بجای طبقه عربی برگزیده اند. اما هر دو در اصل لغات سامی است : طبقه از اکدی توبوقتو و جمع آن توبوقاتی است که فضای جهان هفت طبقه گردون که بروی هم قرار گرفته ، از آن اراده میشود . اشکوب هم در اصل اکدی است. اسکوپو و اسکوپتو آستانه در است. در آرامی اسکوپته و ایسکوپته شده است. در بابلی و آشوری نیز اسکوپو و اسکوپتو بمعنی تخته سنگ یا آستانه در ( عتبه ) است . این لغت از زبان آرامی به ایران رسیده است. همچنین این لغت به زبان عربی درآمده اسکفة گفتند. زمخشری در مقدمةالادب آورده : اسکفة؛ آستانه زیرین. عتبة؛ آستانه زیرین. میدانی در السامی فی الاسامی آورده : الفائزة؛ آستان زیرین. العتبه ؛ و اسکفة؛ آستان زیرین . در معجمیات عربیه - سامیه آمده : «اسکفة... فانها قد وردت منذ قدیم الزمان فی الاکدیة و هی فی المندائیة «عشقوفتا» و فی الارمیة«اسقوفتا» .

اشکوب . [ اَ ] (اِ) بمعنی اشکو است که هرمرتبه از پوشش خانه باشد. (برهان ) (آنندراج ). هر مرتبه از پوشش که به تازی طبقه خوانند. (سروری ). مخفف آشکوب . (فرهنگ نظام ) (سروری ) (شرفنامه ٔ منیری ). رجوع به آشکوب شود. || آسمانه و بتازیش سقف خوانند. (هفت قلزم ) (شرفنامه ٔ منیری ). سقف خانه . (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (سروری ). || آستانه . (سروری ). و در شماره ٔ چهارم از انتشارات فرهنگستان آمده : «اشکوب ؛ هر مرتبه از خانه را گویند که بعربی طبقه نامیده میشود». درفرهنگ سروری آمده : «آشکوب بمدّ همزه و سکون شین سه نقطه و ضم کاف تازی ؛ سقف و آسمانه بود. ازرقی گوید:
باد اندرو وزیده ز پهنای آشکوب
ابر اندرو گذشته ز پهنای قیروان .
در همه ٔ فرهنگهای فارسی آشکوب یا آشکو و اشکوب بمعنی هر مرتبه از پوشش خانه که بتازی طبقه نامند، یادشده است . در فرهنگستان آشکوب را فارسی پنداشته و بجای طبقه ٔ عربی برگزیده اند. اما هر دو در اصل لغات سامی است : طبقه از اکدی توبوقتو و جمع آن توبوقاتی است که فضای جهان هفت طبقه ٔ گردون که بروی هم قرار گرفته ، از آن اراده میشود . اشکوب هم در اصل اکدی است . اسکوپو و اسکوپتو آستانه ٔ در است . در آرامی اسکوپته و ایسکوپته شده است . در بابلی و آشوری نیز اسکوپو و اسکوپتو بمعنی تخته ٔ سنگ یا آستانه ٔ در (عتبه ) است . این لغت از زبان آرامی به ایران رسیده است . همچنین این لغت به زبان عربی درآمده اسکفة گفتند. زمخشری در مقدمةالادب آورده : اسکفة؛ آستانه ٔ زیرین . عتبة؛ آستانه ٔ زیرین . میدانی در السامی فی الاسامی آورده : الفائزة؛ آستان زیرین . العتبه ؛ و اسکفة؛ آستان زیرین . در معجمیات عربیه - سامیه آمده : «اسکفة ... فانها قد وردت منذ قدیم الزمان فی الاکدیة و هی فی المندائیة «عشقوفتا» و فی الارمیة«اسقوفتا» .
شک نیست که اشکوب از لغات سامی است ، اما دیرگاهی است که در فارسی درآمده است ، چنانکه دیدیم ازرقی از گویندگان همزمان فردوسی آنرا بکار برده است . ناصرخسرو در سفرنامه ٔ خود در سخن از قاهره چندین بار اشکوب را بجای مرتبه و طبقه بکار برده است : «و بیشتر عمارات پنج اشکوب و شش اشکوب باشد و آب خوردنی از نیل باشد... و در آن تاریخ که من آنجا بودم خانه ای که زمین وی بیست گزدر دوازده گز بود، بپانزده دینار مغربی به اجارت داده بود در یک ماه و چهار اشکوب بود سه از آن به کراءداده بودند... و در آنجا کاروانسرائی دیدم که دارالوزیر میگفتند و در آنجا قصب فروشند و دیگر هیچ و در اشکوب زیر خیاطان نشینند» .
از نوشته های فارسی که بگذریم و گامی فرارفته بروزگار ساسانیان نهیم ، در نوشته های پهلوی هم به همین لغت برمی خوریم که در ردیف صدها واژه های آرامی بکار رفته است . در تفسیر پهلوی اوستا که از روزگار ساسانیان است چهار بار (فرگرد 2 وندیداد پاره ٔ 24 و 26، فرگرد 6 پاره ٔ 5، فرگرد 8 پاره ٔ 3) لغت اشکب بکار رفته و به جای لغت اوستائی سکنبه در سانسکریت اسکمبا آمده است و آن از مصدر سکنب میباشدکه بمعنی تکیه دادن و استوار داشتن و محکم کردن است . از همین بنیاد است پشکم که در اشعار گویندگان ما بسیار بکار رفته است . بجکم ، بچکم یا پچکم و بشکم و پشکم همه یکی است و در فرهنگها بمعنی صفه و خانه ٔ تابستانی و ایوان و بارگاه و خانه ای که پیرامون آن شبکه شده باشد، یاد گردیده است . این معانی را از اشعاری که در آنها پچکم یا پشکم بکار رفته و آنها را یاد خواهیم کرد در آورده اند. پچکم نباید مشتبه شود با بجکم که در لغت اسدی گفته شده : نام تیرکمان است بترکی ، دیگر خانه ٔ تابستانی ، گروهی غرو گویند... و با بجکم که گفتیم محمود کاشغری آن را در دیوان لغات الترک بمعنی پرچم یا طره و ریشه آورده است . از اینکه سکنب از زبانهای باستانی ایران در فارسی پچکم یا پشکم شده ، شاید در نظر نخست تردیدی روی دهد. اما پس از یادآوری چند لغت دیگر فارسی ، آن تردید از میان میرود: از اینکه حرف باء از پچکم یا پشکم افتاد، در لغات خمب (در اوستا خمبه ) و دمب و سمب همانند دارد و با حذف باء، خم دم و سم شده . تبدیل یافتن حرف سین به حرف شین در زبانهای آریائی و بویژه ایرانی بسیار رایج است ، از آنهاست : لغات شکفت (= شگفت ) و سرشک و رشک که در اوستا سکپته و سر سکه و ارسکه آمده است . از اینکه در فارسی پچکم و پشکم هر دو یکی است و حروف جیم فارسی وشین به همدیگر تبدیل شده در لهجه های ایران همانند بسیار دارد، چون شبان (= چوپان )، شلتوک (= چلتوک )، شالوس (= چالوس ) و جز اینها اما حرف پ (= ب ) که در سر کلمه دیده میشود ناگزیر جزء یا پرفیکس پتی (در اوستا پئیتی ) بوده که در فارسی «په » شده و همان است که در سر بسیاری از کلمات فارسی نیز دیده میشود، از آنهاست دیدار و درود و نهان و گاه و جز اینها که با پرفیکس «په » شده پدیدار و پدرود (= بدرود) و پنهان و پگاه (بامداد). در زبان ارمنی پتشکمب بمعنی ایوان اززبان ایران گرفته شده است ، ناگزیر از پهلوی . اگر لغت پشکم در فارسی باستان بجای مانده بود، با پرفیکس «پتی » که یاد کردیم ، بایستی پتشکمبه باشد .
از آنچه یاد کردیم ،پیداست که اشکوب مانند طبقه از لغات دیرین سامی است و پشکم (= پچکم ) از لغات کهنسال آریائی است و در سانسکریت هم موجود است .
در تفسیر پهلوی اوستا اشکب بجای سکنبه آورده شده است و این خودمیرساند که در آن روزگاران این دو کلمه نزد گزارندگان (مفسرین ) اوستا مفهوم مشترک داشت . در فارسی آنچنانکه از اشعار گویندگان برمی آید، از پشکم (= پچکم ) شاید سرای و تالار و ایوان اراده شده باشد. این لغت با این مفهوم چه مناسب باشد که بجای طبقه ٔ منزل در فارسی بکار رود چه نباشد، پس از یادآوری معادل آن که در پهلوی اشکب (= اشکوب ) دانسته شده ، برمیخوریم که تا لغتی از هر جهت سنجیده نشود نمیتوان درباره ٔ آن حکمی کرد.


فرهنگ عمید

( آشکوب ) ۱. سقف.
۲. هر طبقه از بنا: بر آشکوب نخستینْشْ دست فکرت من / به زیر پای فلک را چو نردبان افکند (کمال الدین اسماعیل: ۲۸۵ ).
۳. (زمین شناسی ) هر طبقه از زمین.
= آشکوب

آشکوب#NAME?


دانشنامه عمومی

اشکوب (چینه شناسی). در گاه نگاری زمین شناسی و گاه چینه شناسی، پس از بیوزون واحد بزرگتری که از لحاظ زمانی-چینه ای به کار می رود، اُشکوب (Stage) است. اشکوب شامل مجموعه طبقات مربوط به رسوبات دریایی با سنگواره های شاخص است که در مکان معینی دقیقاً مطالعه شده است.
Hedberg, H.D. , (editor), International stratigraphic guide: A guide to stratigraphic classification, terminology, and procedure, New York, John Wiley and Sons, 1976
معمولاً نام اشکوب را از نام محلی که اولین بار مطالعه شده است گرفته و پسوند -یَن «ian-» به آن اضافه می کنند. برای نمونه اشکوب لوتسین از کلمه لوتس نام قدیمی شهر پاریس گرفته شده است.
هر اشکوب چند بیوزون را شامل می شود. به عنوان مثال اشکوب کامپانین در حوزه پاریس از دو بیوزون تشکیل گردیده است. چنانچه یک اشکوب شامل بیوزن های متعدد باشد آن را به زیراشکوب تقسیم می کنند. یکای بنیادی گاه چینه نگاری که در مطالعات چینه شناسی کاربرد بیشتری دارد، اشکوب است.

فرهنگستان زبان و ادب

آشکوب
[زمین شناسی] ← عصرسنگ
{storey} [مهندسی منابع طبیعی- محیط زیست و جنگل] طبقۀ تشکیل شده از تاج درختان در یک تودۀ جنگلی

جدول کلمات

طبقه

پیشنهاد کاربران

چون حکومت پارسی یا پارتی را پایه گذاری مجدد کردند به آنها اشکانیان گفتند

اشکانیان=پایگذاران شاهنشاهی پارت ها بعد از حکومت بیگانگان سلکوی جانشینان اسکندر مقدونی یا سلوکیان پیروان اسکندر

فضای خالی بین دو طبقه ساختمان

اشکوب=اگر معرب شود اسکوب میشود چون اس واژه پارسی بوده و اش میگفته ایم به معنی بنیان پایه وکلمه اساس و موسس و تاسیس همه از پارسی سرقت شده است مثل مشک آب که عرب به ان مسک میگوید

اشکوب =پایه نهاده پایه کوبیده شده به زمین واژه مسروقه سرقت شده به عربستان مانند مشک که شده مسک

اشکوب=طبقه

پادشاهانی که ۲۴۷سال قبل از میلاد حضرت مسیح تا ۲۲۴ سال بعداز تولد آن حضرت ۴۷۱ سال بر ایران حکومت نمودند چون ایرانیان به آنها عشق ورزیدند همه لقب اشک یعنی پایه گذار را گرفتند که معنی این واژه را در اشکوب یا اشکوبه که هنوز کاربرد دارد و به جای طبقه عربی ما در خراسان به ساختمان ها میکوییم مثلا سه اشکوبه یعنی سه طبقه چون این واژه را عرب سرقت کرده و واژه های بسیاری مانند اساس موسس تاسیس از ان استخراج کرده و برای انکه ثابت کنم این واژگان پارسی بوده و اس عرب همان اش ما است مثل مشک که او مسک میگوید اشکوب یعنی پایه ان در زمین کوبیده شده است

اشکوبیدن = ایجاد سقف.


کلمات دیگر: