کلمه جو
صفحه اصلی

انقباض


مترادف انقباض : فشردگی، گرفتگی، دل گرفتگی، دلگیری

متضاد انقباض : انبساط

برابر پارسی : فشردگی

فارسی به انگلیسی

contraction, cnotraction, condensation

contraction, condensation


contraction


فارسی به عربی

التواء , عزم

مترادف و متضاد

فشردگی، گرفتگی ≠ انبساط


دل‌گرفتگی، دلگیری


۱. فشردگی، گرفتگی
۲. دلگرفتگی، دلگیری ≠ انبساط


contraction (اسم)
اختصار، ادغام، انقباض، هم کشیدن، ترنجیدن

pluck (اسم)
شهامت، شجاعت، انقباض، تصمیم، دل و جرات

traction (اسم)
کشش، انقباض

constriction (اسم)
انقباض، تنگی، تنگ شدگی، قبض مزاج

shrinkage (اسم)
انقباض، چروک، چروک خوردگی، اب رفتگی

retraction (اسم)
انقباض، تو کشیدن، استرداد، استغفار

torsion (اسم)
انقباض، پیچش، پیچ خوردگی

فرهنگ فارسی

کوتاه شدن طول یا کاهش حجم


گرفته شدن، درهم کشیده شدن، ترنجیده شدن ، گرفتگی، درهم کشیدگی
۱ - ( مصدر ) گرفته شدن در هم کشیده شدن بهم کشیدن ترنجیده شدن . ۲ - گرفته خاطر شدن دل گرفته شدن . ۳ - ( اسم ) گرفتگی در هم کشیدگی . ۴ - دل گرفتگی گرفتگی خاطر . ۵ - مقابل انبساط است . ۶ - جمع شدن و فشردگی الیاف عضلانی و دیگر انساج ترنجیدگی و در هم فشردگی اعضا. جمع : انقباضات . یا انقباض خاطر . دلگیری دلگرفتگی اندوه .

فرهنگ معین

(اِ قِ ) [ ع . ] (مص ل . ) گرفته شدن ، گرفتگی .

لغت نامه دهخدا

انقباض. [ اِ ق ِ ]( ع مص ) گرفته گردیدن و فراهم آمدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). گرفته شدن. فراهم آمدن. ( از ناظم الاطباء ). فراهم آمدن و گرفته شدن. ( از اقرب الموارد ). گرفته شدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( مصادر زوزنی ) ( غیاث اللغات ). فراهم آمدن. کشیده شدن. درکشیدن پوست بیکدیگر. ( یادداشت مؤلف ). || ترنجیدن. ضد انبساط. ( منتهی الارب ). ترنجیدن. ( آنندراج ). ترنجیده گردیدن. درهم کشیده شدن. ( از ناظم الاطباء ). خلاف انبساط. ( از اقرب الموارد ). || رفتن و شتافتن. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || ( اِمص ) گرفتگی. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). قبض و گرفتگی و امساک و ترنجیدگی و درهم کشیدگی. ( ناظم الاطباء ). گرفتگی. باهم آمدگی. فراهم آمدگی. کزازت. کزوزت. بند. بست. آژنگ. تشنج. ( یادداشت مؤلف ).
- انقباض طبع ؛ یبوست طبع و عدم اطلاق آن. ( ناظم الاطباء ).
|| گرفته خاطر شدن. ( یادداشت مؤلف ). دل گرفتگی. گرفتگی خاطر. ( فرهنگ فارسی معین ) : هرآنچه اقتراح افتد از مال و عدت و لشکر دریغ نیست راه بیگانگی و انقباض مسدود باید داشت. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 61 ). استادم مرا سوی او ( طاهر ) پیغامی نیکو داد، برفتم و بگزاردم و او بر آن سخت تازه و شادمانه شد و پس از آن میان هر دو ملاطفات و مکاتبات پیوسته گشت بهم نشستند و شراب خوردند که استادم در چنین ابواب یگانه روزگار بود با انقباض تمام که داشت. ( تاریخ بیهقی چ فیاض ص 148 ) .
- انقباض خاطر ؛ دلگیری. دل گرفتگی. اندوه. ( فرهنگ فارسی معین ).
- حالت انقباض ؛ افسردگی و غمگینی و عدم انبساط. ( ناظم الاطباء ).
|| ( اصطلاح تصوف ) مقابل انبساط. ( از فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به انبساط شود.

فرهنگ عمید

۱. گرفته شدن، درهم کشیده شدن، گرفتگی، درهم کشیدگی.
۲. (فیزیک ) کاهش ابعاد جسم بدون تغییر در خاصیت آن، معمولاً در اثر کاهش دما.

دانشنامه عمومی

تَنجِش، تَنجیدِگی.


دانشنامه آزاد فارسی

انقباض (اقتصاد)
رجوع شود به:ضد تورم

فرهنگستان زبان و ادب

{contraction} [شیمی، فیزیک، مهندسی بسپار] کوتاه شدن طول یا کاهش حجم

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] انقباض یعنی گرفته شدن و از آن در بابهایی مانند امر به معروف و نهی از منکر، اطعمه و اشربه و قضاء سخن رفته است.
مراد از واژه انقباض به لحاظ تعلّق آن به چیزی، متفاوت است. انقباض چهره، ترش رویی و اخم کردن؛ انقباض دست، کنایه از دور بودن از قدرت و حکومت؛ و انقباض گوشت، گرفتگی و جمع شدن آن است.
میته یا مذکی بودن گوشت
گوشتی که مذکّی و میته بودن آن معلوم نیست، در اینکه به استناد اصل عدم تذکیه، به میته بودن آن حکم می شود یا با نهادن روی آتش آزمایش می گردد که اگر منقبض شود مذکّی وگرنه، میته است اختلاف می باشد. قول دوم به مشهور نسبت داده شده است.
رجوع به فقیه
مؤمنان هنگام نزاع و اختلاف با یکدیگر در زمان مبسوط الید نبودن امام علیه السّلام، باید به فقیه جامع الشرایط رجوع کنند.
کراهت ترش رو بودن قاضی
...

پیشنهاد کاربران

تنگیدگی ( tegidegi )
برگرفته از فعل تنگیدن با کسره ت، به معنی منقبض شدن، که در گویش جهرم کاربرد دارد.

فشردگی

متضادش:انبساط

برابرپارسی انقباض: تنجیدگی و انبساط: واتنجیدگی

تنجیدن.
تنگیدن.


کلمات دیگر: