کلمه جو
صفحه اصلی

ادامه


مترادف ادامه : امتداد، بقیه، دنباله، استمرار، بقا، دوام

برابر پارسی : پیگیری، دنبال کردن، دنباله

فارسی به انگلیسی

continuance, continuation, proceeding, resumption, sequel, elongation

continuation


continuance, continuation, elongation, proceeding, resumption, sequel


مترادف و متضاد

continuation (اسم)
پشت، تعقیب، مابعد، پشت بند، ادامه، تمدید

resumption (اسم)
شروع، تجدید، ادامه، باز یافت، از سرگیری

continuance (اسم)
دوام، مداومت، ادامه، تناوب بدون انقطاع

going-on (اسم)
نزدیکی، نزدیک شدن، تماس، ادامه

امتداد، بقیه، دنباله


استمرار، بقا، دوام


۱. امتداد، بقیه، دنباله،
۲. استمرار، بقا، دوام


فرهنگ فارسی

دوام دادن، دایم داشتن، همیشه داشتن، پایدارنگاهداشتن، پاینده داشتن، پیوسته گردانیدن ، پایداری وهمبستگی، پیوستگی
( مصدر ) همیشه داشتن پیوسته گردانیدن دایم داشتن درنگ کردن در : ( باید برایادام. کار پایداری کرد . ) یا ادام. کار . اصلی است بموجب آن محرک مساویست با کار مقاوم .
شهریست دارای سور از شهرهای نفتالی بین کناده و رامه

فرهنگ معین

(اِ مِ ) [ ع . ادامة ] (مص م . ) دایم داشتن ، دوام دادن .

لغت نامه دهخدا

( ادامة ) ادامة. [ اِ م َ ] ( اِخ ) شهریست دارای سور از شهرهای نفتالی بین کنادة و رامة و ظاهراً در شمال غربی بحرالجلیل واقع بوده است و اثری از آن تاکنون بدست نیامده است. ( ضمیمه معجم البلدان ).
ادامه. [ اِ م َ ] ( ع مص ) اِدامة. اِدامت. همیشه داشتن. پیوسته گردانیدن. ( مجمل اللغة ). پیوستگی. دایم داشتن. ( زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ) : یدیم اﷲ نعمته علیه. ( تاریخ بیهقی ص 217 ). ادام اﷲ بقاه ؛ خدای زیست او را همیشگی کناد. ادام اﷲ ظله. ادام اﷲ ظلکم. و بشنوده باشد خان ادام اﷲ عزّه. ( تاریخ بیهقی ص 72 ). با فرزند استادم خواجه بونصر ادام اﷲ سلامته. ( تاریخ بیهقی ص 289 ). گفتند دیر است در آرزوی آنند که رعیت سلطان اعظم ملک الاسلام شهاب الدوله ادام اﷲ سلطانه باشند. ( تاریخ بیهقی ص 348 ). ابوجعفر الامام قائم بامراﷲ ادام اﷲ سلطانه. ( تاریخ بیهقی ص 287 ). حاجب فاضل عم خوارزمشاه ادام اﷲ تأییده ما را امروز بجای پدر است. ( تاریخ بیهقی ص 332 ). || درنگ کردن در. || درنگی کردن. || ادامه دَلو؛ پر کردن آن. || ادامه سما؛ پیوسته باریدن آن. || فرونشانیدن جوش دیگ به آب سرد. جوشش دیگ به آب سرد بنشاندن. || واپژوهیدن. || بشخو کردن. || برگردانیدن تیر را بر ابهام و هموار کردن آن. || باقی داشتن دیگ بر دیگپایه بعد از پختن. || مبتلا به سرگیجه و دوار شدن. || ساکن گردانیدن. ( مؤید الفضلاء ).
- ادامه دادن ؛ مداومت کردن. پیوسته گردانیدن.
- ادامه کار؛ ( اصطلاح فیزیک ) اصلی است که بموجب آن محرک مساویست با کار مقاوم.
- ادامه نظر؛ بَرْهمة. پیوسته نگریستن.

ادامه . [ اِ م َ ] (ع مص ) اِدامة. اِدامت . همیشه داشتن . پیوسته گردانیدن . (مجمل اللغة). پیوستگی . دایم داشتن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) : یدیم اﷲ نعمته علیه . (تاریخ بیهقی ص 217). ادام اﷲ بقاه ؛ خدای زیست او را همیشگی کناد. ادام اﷲ ظله . ادام اﷲ ظلکم . و بشنوده باشد خان ادام اﷲ عزّه . (تاریخ بیهقی ص 72). با فرزند استادم خواجه بونصر ادام اﷲ سلامته . (تاریخ بیهقی ص 289). گفتند دیر است در آرزوی آنند که رعیت سلطان اعظم ملک الاسلام شهاب الدوله ادام اﷲ سلطانه باشند. (تاریخ بیهقی ص 348). ابوجعفر الامام قائم بامراﷲ ادام اﷲ سلطانه . (تاریخ بیهقی ص 287). حاجب فاضل عم ّ خوارزمشاه ادام اﷲ تأییده ما را امروز بجای پدر است . (تاریخ بیهقی ص 332). || درنگ کردن در. || درنگی کردن . || ادامه ٔ دَلو؛ پر کردن آن . || ادامه ٔ سما؛ پیوسته باریدن آن . || فرونشانیدن جوش دیگ به آب سرد. جوشش دیگ به آب سرد بنشاندن . || واپژوهیدن . || بشخو کردن . || برگردانیدن تیر را بر ابهام و هموار کردن آن . || باقی داشتن دیگ بر دیگپایه بعد از پختن . || مبتلا به سرگیجه و دوار شدن . || ساکن گردانیدن . (مؤید الفضلاء).
- ادامه دادن ؛ مداومت کردن . پیوسته گردانیدن .
- ادامه ٔ کار؛ (اصطلاح فیزیک ) اصلی است که بموجب آن محرک مساویست با کار مقاوم .
- ادامه ٔ نظر؛ بَرْهمة. پیوسته نگریستن .


ادامة. [ اِ م َ ] (اِخ ) شهریست دارای سور از شهرهای نفتالی بین کنادة و رامة و ظاهراً در شمال غربی بحرالجلیل واقع بوده است و اثری از آن تاکنون بدست نیامده است . (ضمیمه ٔ معجم البلدان ).


فرهنگ عمید

۱. پایداری.
۲. (اسم ) دنباله: ادامهٴ صحبت.
۳. دنبال کردن، پیگیری کردن.

فرهنگ فارسی ساره

دنباله


پیشنهاد کاربران

بهترین برابر پارسی برای واژه ی ادامه ، واژه ی ازسرگیری می باشد.

این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
اَپاریک ( پهلوی )
دریژه ( کردی: دریژه پیدان )
سَمتان ( سنسکریت: سَمتانَ )
پَربَن ( سنسکریت: پرَبَندهَ )

تمدید

بیشتر، دوباره

پیشبرد

برابر پارسی: دنباله

واژه ی پارسی_آریایی ادامه در سانسکریت که خواهر زبان پارسی ست و نزدیکی زیادی به اوستایی دارد، به شکل आदान AdAna و به مانای
resumption of the object of action آمده است و در زبان اربی به دسیه ی ادامة نوشته می شود! همچنین لغت �دوام� اربی نیست زیرا دوام گویش دیگر տեւեմ tewem در ارمنستان و دوانو давно davno در روسیه و dūdum در لاتین و همخانواده با واژه پارسی duvaištam ( یا dbōištǝm در اوستایی ) به معنای �درازترین زمان� for a long time ، extended time ساخته شده از ریشه هندواروپایی dow - و یا dewH - و یا deu - که مانای آن پیشروی گذر به دوردست to move forward, pass است. بدینسان روشن می شود که واژگان مدام، مداوم و مداومت جعلی هستند!

اَپاریک، پیگیری، تمدید، پی جویی

از سر گیری ( برای ادامه دادن )

پیش رفتن، پیشروی ( در کنارِ پیگیری، دنبال کردن و دنباله، یاد شده در بالا )

نمونه:
�ایالات متحد� نمی تواند با سیاست هایی که بیست سال پیش برای رویارویی با ترس و هراس های ( تهدیدهای ) آن هنگام بدیده گرفته شده بودند، پیش رود.
بجای:
�ایالات متحد� نمی تواند به سیاست هایی که بیست سال پیش برای رویارویی با تهدیدهای آن هنگام بدیده گرفته شده بودند، ادامه دهد.

در زبان لکی دوما یعنی عقب و دنباله ادوما هم دو معنی دارد یکی پس دادن و دیگری دنباله داشتن وقتی میگن ادوما دیری یعنی دنباله دارد و ادامه دارد شاید واژه ادامه تغییر یافته ادما یا ضم دال است . . و بعدها معرب شده دور وزن رفته و دوباره ترکیبات آن در ایران بکار برده میشود مث مستدام و بردوام و دوام داشتن و. . .


کلمات دیگر: