کلمه جو
صفحه اصلی

نقل قول


برابر پارسی : بازگفت

فارسی به انگلیسی

citation, excerpt, extract, quotation, text

فارسی به عربی

اقتباس , علاقة , مرور

مترادف و متضاد

quotation (اسم)
اقتباس، ایراد، بیان، نقل قول، عبارت، مظنه

passage (اسم)
راهرو، تصویب، قطعه، گذرگاه، روی داد، نقل قول، عبور، معبر، سیر، عبارت، انقضاء، گذر، پاساژ، اجازه عبور، حق عبور، کار کردن مزاج، عابر، ممر، سفر دریا، عبارت منتخبه از یک کتاب

relation (اسم)
شرح، علاقه، وابستگی، طرز برخورد، نسبت، رابطه، نقل قول، ارتباط، مناسبت، خویش، خویشاوند، کارها

citation (اسم)
احضار، نقل قول، ذکر، احضار به بازپرسی، تقدیر از خدمات، تقدیر رسمی

paraphrase (اسم)
تفسیر، نقل قول، توضیح، تاویل، ترجمه ازاد، نقل بیان

دانشنامه عمومی

گفتاورد یا نقل قول تکرار یک عبارت به عنوان بخشی از دیگری است، به خصوص وقتی که عبارت گفتاورد شده مشهور باشد یا به صراحت با ارجاع به منبع اصلی بدان نسبت داده شده باشد، و آن را با علامت گفتاورد مشخص می کنند (نشان گذاری می کنند).
گفتاورد مستقیم: استفاده از عین عبارت شفاهی یا کتبی شخصی دیگر. گفتاورد مستقیم همیشه با علامت گفتاورد (گیومه) انجام می شود و گفتاورد مستقیم بدون استفاده از علامت گفتاورد را از مصادیق سرقت ادبی و سرقت علمی محسوب کرده اند.
گفتاورد غیر مستقیم: نقل دیدگاه یک شخص دیگر، با استفاده از عبارت هایی غیر از عبارت های او یا با استفاده از خلاصه سازی
لغت نامهٔ دهخدا این تعریف را به دست داده است: «بازگفتن سخن دیگری. از قول کسی سخنی را نقل و روایت کردن.»
همچنین گفتاورد به معنای تصرف در کلمات یک جمله، ابیات یا قطعاتی از یک اثر (ادبی) است، به علاوه تصرف در یک مقام موسیقی یا طرحی هنرمندانه را گویند. به عبارتی دیگر، «بخش های قابل شناسایی از اثری معروف که در یک اثر نو تعبیه گردد و منشأ آن بازشناخته شود.» گفتاورد با اهداف متفاوتی مانند طنز، انتقاد، تأیید، تکریم یا تقدیس محتوا به کار گرفته می شود. منابع گفتاورد می تواند از آثار دیگران یا نظرات شخص متصرف (نقل خویشتن) باشد.
گفتاورد به دو گونه تقسیم می شود:

بازگفت، گفتاورد.


پیشنهاد کاربران

بازگفت

روایت

بازگو

بیان سخن

بیان روایت قدیمی

نقل قول:[اصطلاح خبرنگاری] مطلبی که از قول مقامات، کارشناسان یا مردم نقل می شود. نقل قول در گیومه قرار می گیرد مگر اینکه غیر مستقیم باشد.

بازگفت، روایت

باز بیان.

تَراگوییدن/تراگفت کردن/تراگویی کردن/تراگویش کردن/
. . .
. . . . . . .
. . . . . . . . .


کلمات دیگر: