کلمه جو
صفحه اصلی

برون مرزی

فارسی به انگلیسی

external, extraterritorial, foreign, overseas, strange, offshore

extraterritorial


مترادف و متضاد

exterritorial (صفت)
خارج الملکتی، برون مرزی

لغت نامه دهخدا

برونمرزی. [ ب ِ / ب ُ م َ ] ( ص نسبی ) خارج از مرز.
- حق ( حقوق ) برونمرزی ؛ مصونیت خاصی است که پاره ای اشخاص مانند وزرای مختار و سفرای کبار نسبت به قوانین قضایی کشوری که در آنجا رفته اند دارا میباشند. ( لغات فرهنگستان ).

پیشنهاد کاربران

بیرون مرزها ( یک کشور ) ، مثل بیرون مرزهای ایران ( خارج )

cross border


کلمات دیگر: