کلمه جو
صفحه اصلی

پیگیری


مترادف پیگیری : پی جویی، تعاقب، تعقیب، ردجویی، ردگیری، سراغ

فارسی به انگلیسی

follow-up, perseverance, proceeding, prosecution, pursuance, pursuit

unremitting pursuit or investigation, following or pursuing doggedly, perseverance, pursuance, follow-up, prosecution, pursuit


فارسی به عربی

مسعی

مترادف و متضاد

پی‌جویی، تعاقب، تعقیب، ردجویی، ردگیری، سراغ


consistency (اسم)
توافق، استحکام، ثبات، درجه غلظت، پیگیری

فرهنگ فارسی

عمل پی گیر . ۱- تعقیب دنبال کردن . ۲- برداشتن رد پای .۳- اصرار. ۴- مداومت .

فرآیند ادامه‌ی کار تا رسیدن به نتیجه‌ی دلخواه، پشتکار، نستوهی


فرهنگ معین

( ~. ) (حامص . ) ۱ - تعقیب ، دنبال . ۲ - ادامه دادن .

لغت نامه دهخدا

پی گیری. [ پ َ / پ ِ ] ( حامص مرکب ) عمل پی گیر. تعقیب. مداومت. اصرار. || برداشتن رد پای.

فرهنگ عمید

تعقیب، دنبال کردن.

دانشنامه عمومی

دنبال کردن.


واژه نامه بختیاریکا

دیندا گِری؛ پی جوری

پیشنهاد کاربران

اصرار

رد یابی

اَپاریک، تمدید، پی جویی و ادامه

پی جویی، تعاقب، تعقیب، ردجویی، ردگیری، سراغ، ممارست، مداومت

prosecute


کلمات دیگر: