کلمه جو
صفحه اصلی

گری


مترادف گری : اگزما، جرب، سودا، جید، عنق، گردن

فارسی به انگلیسی

scab, mange


gall, manginess, scabies

gall, manginess


فارسی به عربی

جرب

مترادف و متضاد

scab (اسم)
خراش، اثر زخم، پوست زخم، دله، جرب، گری، گر، حکه، دلمه بستن زخم

mange (اسم)
جرب، مرض جرب، کچلی، گری، گر

اگزما، جرب، سودا


جید، عنق، گردن


۱. اگزما، جرب، سودا
۲. جید، عنق، گردن


فرهنگ فارسی

سر ادوارد سیاستمدار انگلیسی ( و . فلادون ۱۸۶۲ - ف. ۱۹۲۳ م . ) . وی در سال ۱۸۸۵ بنمایندگی پارلمان انگلیس انتخاب شد و از سال ۱۸۹۲ تا ۱۸۹۵ م . دبیر وزارت خارجه و در سال ۱۹٠۵ در کابینه [ کامپبل - بنرمن ] وزیر خارجه شد و مدت یازده سال سیاست خارجی انگلستان را رهبری کرد . وی بر سر سودان با فرانسه اختلافاتی پیدا کرد ولی صلح را بین دو دولت حفظ نمود . با روسیه و ایالات متحده آمریکا روابط صمیمانه بر قرار کرد . اولتیماتوم آلمان به بلژیک ویرا وادار ساخت که در ۴ اوت سال ۱۹۱۴ م . [ امپراتوری متحد انگلستان ] را با آلمان وارد جنگ کند . گری پس از شروع جنگ تا سال ۱۹۱۶ سیاست ماهرانه ای در جنگ و بازرگانی بکار بست . وی با سقوط کابینه [ اسکیت ] در دسامبر ۱۹۱۶ از مقام وزارت خارجه بر کنار شد و در سال ۱۹۱۹ بعنوان سفیر فوق العاده به واشنگتن رفت .
در آخر ترکیبات آید و حاصل مصدر سازد . توضیح حاصل مصدر های مختوم به - گری بر دو قسم اند : الف - بخشی آنها هستند که بدون - ی مورد استعمال دارند مانند : دادگری آهنگری خوالیگری که دادگر آهنگر و خوالیگر استعمال شده . درین نوع کلمات ی حاصل مصدر بکلمات مختوم به ( پسوند شغل مبالغه ) الحاق شده . ب - بخش دیگر آنها هستند که بدون ی مورد استعمال ندارند مانند : قاضیگری لوطیگری وحشیگری لا ابالیگری صوفیگری که قاضیگر لوطیگر وحشیگر لا ابالیگر صوفیگر نیامده .

فرهنگ معین

( ~ . ) (حامص . ) بیماری جرب .
(گَ ) (پس . ) در ترکیب با بعضی واژه ها، معنای حاصل مصدری می دهد. مانند: دادگری .
( ~ . ) (اِ. ) ۱ - پیمانه ، کیل . ۲ - جریب .

( ~ .) (حامص .) بیماری جرب .


(گَ) (پس .) در ترکیب با بعضی واژه ها، معنای حاصل مصدری می دهد. مانند: دادگری .


( ~ .) (اِ.) 1 - پیمانه ، کیل . 2 - جریب .


لغت نامه دهخدا

گری . [ گ َ رِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان جوزم و دهج بخش شهر بابک شهرستان یزد، واقع در 31 هزارگزی شمال شهر بابک و 13 هزارگزی راه جوزم به شهر بابک . هوای آن معتدل ، دارای 56 تن سکنه است . آب آنجا از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت ، صنایع دستی زنان کرباس بافی وراه آن مالرو است . (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10).


گری. [ گ َ ] ( پسوند ) از گر + ی ( حاصل مصدر ). اسم مصدرهای مختوم به گری بر دو قسم اند: الف - بخشی آنها هستند که بدون ( ی ) مورد استعمال دارند، مانند دادگری ، بیدادگری ، آهنگری ، مسگری ، آرایشگری ، کیمیاگری ، زرگری ، خوالیگری ؛ که دادگر، بیدادگر، مسگر، آرایشگر، کیمیاگر، زرگر و خوالیگر استعمال شده. در این نوع کلمات «ی » اسم مصدربه کلمات مختوم به پساوند «گر» ( پساوند شغل ، مبالغه ) الحاق شده :
یکی گفت ما را بخوالیگری
بباید بَرِ شاه رفت آوری.
فردوسی ( شاهنامه چ بروخیم ج 1 ص 35 ).
و در نجوم و تقویم گری و مولودگری و فال گویی و آرایشگری بجد و هزل درونرود. ( قابوسنامه صص 112 - 113 ).
گر به چین از صورت رویت یکی نسخه برند
بتگران چین همه توبه کنند از بتگری.
امیر معزی نیشابوری ( دیوان ص 107 ).
سامری گر زرگری بر صورت گوساله کرد
کرد جادو چشم او بر چهره من زرگری.
امیر معزی ( ایضاً ص 714 ).
حافظ غبار فقر و قناعت زرخ مشوی
کاین خاک بهتر از عمل کیمیاگری.
حافظ ( دیوان چ قزوینی ص 315 ).
خانه شرع خراب است که ارباب صلاح
در عمارت گری گنبد دستار خودند.
طالب آملی ( از دستور پهلوی ص 101 ).
ب - بخش دیگر آنها هستند که بدون «ی » مورد استعمال ندارند، مانند: قاضیگری ، لوطیگری ، وحشیگری ، لاابالیگری ، صوفیگری ؛ که قاضیگر، لوطیگر، وحشیگر، لاابالیگر، صوفیگر نیامده : قاضی بوالهیثم پوشیده گفت و وی فراخ مزاح بود: ای ابوالقاسم ! یاد دارکه قوادی به از قاضیگری است. ( تاریخ بیهقی از امثال و حکم دهخدا: قوادی به از ).« روی لوطیگری این کار را انجام بده ». «وحشیگری نکن ». «لاابالیگری را کنار بگذار». در قدیم بجا «گری » در این نوع کلمات همان «ی » اسم مصدر استعمال میشد: قاضیی ، صوفیی ؛ بعدها چون تلفظ دو «ی » را ثقیل دانسته اند، بجای «ی » اسم مصدر گری را آوردند که افاده همان معنی کند. ( اسم مصدر - حاصل مصدر تألیف دکتر معین صص 85 - 86 ) :
شه از خواب دوشینه سر برگرفت
نیایشگری کردن از سرگرفت.
نظامی.
نهادی کلاه کیانی ز سر
بخدمتگری چست بستی کمر.
نظامی.
گرچه بشعر اندرون ز کدیه گری نیست
من بچنین شعر بر دلش بگرایم.
سوزنی.
نخوردم بحیلت گری مال کس.

گری . [ گ َ ] (اِ) گردن که بعربی جید خوانند و از این جهت است که بخیه ٔ جامه را گریبان میگویند یعنی نگه دارنده ٔ گردن ، چه بان بمعنی نگاه دارنده است و در دیگ بریان پلاو نیز محاذی گردن گوسفند بریان را گریگاه خوانند یعنی جای گردن . (برهان ) (آنندراج ). رجوع به گریبان شود.


گری . [ گ َ ] (اِ) هر پیمانه را گویند خواه جریب که پیمانه ٔ زمین است و خواه گز که زمین و جامه و امثال آن بدان پیمایند و گز کنند و خواه کیله که پیمانه ٔ غله است و خواه پنگان که پیمانه ٔ ساعت باشد و آن جامی است از مس و در بن آن سوراخی کنند بعنوانی که چون آن را بر زیر آب گذارند بعد از گذشتن یک ساعت نجومی پر آب میشود و به ته آب می نشیند. (برهان ) (آنندراج ). جریب . (مهذب الاسماء) (السامی ) : و بر جهان برین جملت ... خراج نهاد، کشته های غله بوم ، از یک گری زمین خراج یک درم سیم نقره . زمین رزبوم از یک گری زمین خراج هشت درم . (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 93).
عشق تو همچون قلک خرمن شادی بداد
صد کس را یک قفیز یک کس را صد گری .

سنایی .


باش تا چون چشم ترکان تنگ گردد گور تو
گرچه خود را گور سازی در مسافت ده گری .

سنایی .


زانکه امثال مرا بی شاعری بسیار داد
کاخهای چار پوشش باغهای چل گری .

انوری (از آنندراج ).


چرخ است و خوشه ای بزکاتش مدار چشم
کان صاع کو دهد دو گری یک قفیزنیست .

خاقانی .


|| اندکی از ساعت شب روزی را نیز گری گویند و آن بیست و دو دقیقه و سی ثانیه ساعت باشد. (برهان ).

گری . [ گ َ ] (حامص ) (از: گر +ی حاصل مصدر، اسم معنی ) (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). گر بودن یعنی علت جرب داشتن . (برهان ) (آنندراج ).


گری . [ گ َ] (اِخ ) دهی است از بخش درکواز شهرستان ایلام ، واقع در 21000گزی جنوب خاوری قلعه دره کنار راه مالرو امامزاده نصرالدین . هوای آن معتدل ، دارای 270 تن سکنه است . آب آنجا از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است . زمستان را به چالاب مهراب میروند. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5).


گری . [ گ ِ ] (فعل امر، اِمص ) ریشه ٔ معنی گریستن و گرییدن . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). || گریه و امر به گریه کردن یعنی گریه کن . (فرهنگ اسدی ) (برهان ) (آنندراج ) :
تو اکنون به درد برادر گری
چه با طوس نوذر کنی داوری .

فردوسی .


بیش از آن باشد کز عشق تو چون موی شدم
سال تا سال خروش و ماه تا ماه گری .

فرخی .


بر آسمان ز غم عاشقی است اختر من
بر آن گری که مر او را چنین بود اختر.

فرخی .


ای ابر بهمنی نه بچشم من اندری
تن زن زمانکی و بیاسا و کم گری .

فرخی .


|| (نف ) در شاهد زیر به معنی گریان است :
بینند بخون خصم و برخصم
تیغ تو گری و آسمان خند.

خاقانی (دیوان ص 617).



گری . [ گ ِ ] (اِ) گره باشد اعم ازگره ریسمان و چوب و امثال آن . (برهان ) (آنندراج ).


گری . [ گ ِ رِ ] (اِخ ) استفن . فیزیک دان انگلیسی متولد در لندن . (در حدود 1670 - 1736م .). اوامکان استفاده ٔ از نیروی برق را در اجسام هادی ارائه نمود و اعمال الکتریکی را از فواصل دور کشف کرد.


گری . [ گ ِ رِ ] (اِخ ) توماس . شاعر انگلیسی متولد در لندن . (1716 - 1771م .). شعرهای رثایی او مملو از حزن و ظرافت است .


گری . [ گ َ ] (پسوند) از گر + ی (حاصل مصدر). اسم مصدرهای مختوم به گری بر دو قسم اند: الف - بخشی آنها هستند که بدون (ی ) مورد استعمال دارند، مانند دادگری ، بیدادگری ، آهنگری ، مسگری ، آرایشگری ، کیمیاگری ، زرگری ، خوالیگری ؛ که دادگر، بیدادگر، مسگر، آرایشگر، کیمیاگر، زرگر و خوالیگر استعمال شده . در این نوع کلمات «ی » اسم مصدربه کلمات مختوم به پساوند «گر» (پساوند شغل ، مبالغه ) الحاق شده :
یکی گفت ما را بخوالیگری
بباید بَرِ شاه رفت آوری .

فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 1 ص 35).


و در نجوم و تقویم گری و مولودگری و فال گویی و آرایشگری بجد و هزل درونرود. (قابوسنامه صص 112 - 113).
گر به چین از صورت رویت یکی نسخه برند
بتگران چین همه توبه کنند از بتگری .

امیر معزی نیشابوری (دیوان ص 107).


سامری گر زرگری بر صورت گوساله کرد
کرد جادو چشم او بر چهره ٔ من زرگری .

امیر معزی (ایضاً ص 714).


حافظ غبار فقر و قناعت زرخ مشوی
کاین خاک بهتر از عمل کیمیاگری .

حافظ (دیوان چ قزوینی ص 315).


خانه ٔ شرع خراب است که ارباب صلاح
در عمارت گری گنبد دستار خودند.

طالب آملی (از دستور پهلوی ص 101).


ب - بخش دیگر آنها هستند که بدون «ی » مورد استعمال ندارند، مانند: قاضیگری ، لوطیگری ، وحشیگری ، لاابالیگری ، صوفیگری ؛ که قاضیگر، لوطیگر، وحشیگر، لاابالیگر، صوفیگر نیامده : قاضی بوالهیثم پوشیده گفت و وی فراخ مزاح بود: ای ابوالقاسم ! یاد دارکه قوادی به از قاضیگری است . (تاریخ بیهقی از امثال و حکم دهخدا: قوادی به از).« روی لوطیگری این کار را انجام بده ». «وحشیگری نکن ». «لاابالیگری را کنار بگذار». در قدیم بجا «گری » در این نوع کلمات همان «ی » اسم مصدر استعمال میشد: قاضیی ، صوفیی ؛ بعدها چون تلفظ دو «ی » را ثقیل دانسته اند، بجای «ی » اسم مصدر گری را آوردند که افاده ٔ همان معنی کند. (اسم مصدر - حاصل مصدر تألیف دکتر معین صص 85 - 86) :
شه از خواب دوشینه سر برگرفت
نیایشگری کردن از سرگرفت .

نظامی .


نهادی کلاه کیانی ز سر
بخدمتگری چست بستی کمر.

نظامی .


گرچه بشعر اندرون ز کدیه گری نیست
من بچنین شعر بر دلش بگرایم .

سوزنی .


نخوردم بحیلت گری مال کس .

سعدی (بوستان ).


که من بجلوه گری پای زشت می پوشم
نه پر و بال نگارین همی کنم اظهار.

سعدی .


گویند که دوش شحنگان تتری
دزدی بگرفتند به صد حیله گری .

سعدی (رباعیات ).



گری . [ گ ِ رِ ] (اِخ ) جین . شاهزاده خانم انگلیسی متولد در برادگیت . (1538 - 1559م .). دختر کوچک ماری خواهر هنری هشتم که برخلاف میل و رضای خویش به تاج و تخت انگلستان رسید و تسلیم ماری تودر شد و ماری تودر دستور داد که او را سر ببرند.


فرهنگ عمید

۱. پیمانه، کیل، پنگان.
۲. گز، جریب: زآنکه امثال مرا بی شاعری بسیار داد / کاخ های چار پوشش باغ های چل گری (انوری: ۴۵۶ ).
۳. گره.
۱. = گر۳
۲. کچلی.

۱. پیمانه؛ کیل؛ پنگان.
۲. گز؛ جریب: ◻︎ زآنکه امثال مرا بی‌شاعری بسیار داد / کاخ‌های چار‌پوشش باغ‌های چل‌گری (انوری: ۴۵۶).
۳. گره.


۱. = گر۳
۲. کچلی.


دانشنامه عمومی

گری در فارسی به چند معنی است:
گَری نام گونه ای بیماری است که در آن بیشتر موهای سر یا بدن می ریزد.
گوری نام شهری است در گرجستان که زادگاه جوزف استالین بود.
گِریْ بن مضارع از فعل گریستن است.
گری یک اصطلاح جغرافیایی در جنوب ایران است.
گری یکای دوز جذبی در فیزیک پزشکی است.
گری، نام روستایی ترکمن نشین در استان گلستان، ۲۵کیلومتری شهرستان آق قلا است.
گری یکی از روستاهای استان قوبا در جمهوری آذربایجان است.
آناتومی گری، از کتاب های مرجع کالبدشناسی است.

گری (ایرانشهر). گری (ایرانشهر)، روستایی از توابع بخش مرکزی شهرستان ایرانشهر در استان سیستان و بلوچستان ایران است.
این روستا در دهستان ابتر قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۳۳ نفر (۷خانوار) بوده است.

گری (خاش). گری (خاش)، روستایی از توابع بخش ایرندگان شهرستان خاش در استان سیستان و بلوچستان ایران است.
فهرست روستاهای ایران
این روستا در دهستان کهنوک قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۳۳ نفر (۱۰خانوار) بوده است.

گری (رمان). گری: پنجاه سایه گری به زبان کریستین گری یا گری، رمان عاشقانه و اروتیک محصول ۲۰۱۵ و به قلم نویسنده بریتانیایی، ای. ال جیمز است. این کتاب چهارمین بخش از مجموعه پنجاه سایه است، که در ابتدا فن فیکشن داستان پرطرفدار گرگ و میش بود. کتاب ها دراصل از زبان شخصیت زن داستان گفته می شد درحالیکه گری از زبان شخصیت مرد داستان دربارهٔ اتفاقات کتاب اول، پنجاه سایه گری، است.
کریستین گری، یک تاجر موفق و ثروتمند ۲۷ ساله با آناستازیا استیل ۲۱ ساله ملاقات می کند. هردو به هم جذب می شوند و وارد یک رابطه بی دی اس ام می شوند. بعد از شروع رابطه، هیچ چیز مثل قبل نیست. آنای خجالتی می تواند مستقیم قلب سرد و آسیب دیده کریستین را ببیند. کریستین امید دارد آنا بتواند وحشت های دوران کودکیش را رفع کند ولی تمایلات جنسی تاریک و از خودبیزاریش شاید آنا را دور کند.
در ۱ ژوئن ۲۰۱۵ جیمز اعلام کرد در حال نوشتن یک کتاب دیگر برای سری پنجاه سایه بخاطر درخواست هواداران بوده است. همان روز او عکسی در اینستاگرامش پست کرد که نشان می داد نام کتاب گری خواهد بود و از زبان کریستین گری می باشد. بعلاوه او گفت به عمد تاریخ انتشار را همزمان با تولد کریستین انتخاب کرده است. پیش خرید این کتاب بشدت زیاد بود و باعث شد خرده فروش های زیادی سفارش انبوهی از آن را برای پاسخ به نیاز هواداران دادند. یکی از ویراستارهای بوکسلر هم بیان کرد که گری می تواند لقب "بزرگترین کتاب سال" را بگیرد.
در ۱۱ ژوئن ۲۰۱۵، رندوم هاوس گزارش کرد که یک نسخه کامل ازگری دزدیده شده و پلیس در حال بررسی است. دزدی که در ۸ ژوئن ۲۰۱۵ رخ داد، با افشای رمان خورشید نیمه شب از استفانی میر مقایسه شد؛ رمانی منتشر نشده که رویدادهای گرگ و میش را از زبان ادوارد کولن می گوید. این سرقت باعث شد میر از انتشار کتاب دست بکشد ولی جیمز بیان کردگری طبق برنامه عرضه می شود.

گری (یکا). گری یکای SI دوز جذبی در فیزیک پزشکی است.
کرما

نوعی بیماری پوستی


دانشنامه آزاد فارسی

گِرِی (gray)
یکای دوز جذب تابش در دستگاه اِس آی، با نماد Gy. این یکا جایگزین راد و برابر ۱۰۰ راد است. بنا به تعریف، گری معادل دوز جذب شده در هنگامی است که یک کیلوگرم ماده یک ژول تابش یون ساز جذب کند. واحد دوز معلول در دستگاه اس آی سیورت است.

گویش مازنی

۱گره بستن ۲گریپ یا جریب واحد قدیمی مساحت معادل هکتار یا ...


/geri/ گربیماری که درانسان و حیوان موجب ریزش موی سر و بدن گردد - گوسفندی که سر و گوشش پشم نداشته باشد ۳فرد کم مو & گره بستن - گریپ یا جریب واحد قدیمی مساحت معادل هکتار یا ده هزارمتر مربع –در ایران باستان ابتدا به نوعی پیمانه گفته می شد و بعد به زمینی اطلاق شده که تخم افکن آن معادل یک پیمانه ی مزبور باشدآن زمان گریب معادل ۳۶۰۰ زرع بوده است

۱گربیماری که درانسان و حیوان موجب ریزش موی سر و بدن گردد ...


واژه نامه بختیاریکا

( گَری ) کچلک

پیشنهاد کاربران

در گویش اقلیدی
سریع و تند
Gorri

نوعی بیماری واگیردار بز گر یعنی بزی که به بیماری گری مبتلا شده است

، " گُری" در گویش لُری به معنی تالاب است
، روستای " گُری بَلمَک" از توابع شهرستان پلدختر لرستان میباشد
، این منطقه بیش از 1000 هکتار وسعت داردو بزرگترین تالاب استان لرستان می باشد
، درفصل پاییز و زمستان بیش از 500 هکتار از این منطقه براثر بارش باران زیر آب رفته وطبیعت زیبایی رو بوجود می آورد که سالانه میهمان هزاران پرنده مهاجر میباشد، البته اهالی روستا دراین فصل با انداختن ماهی درآب، تالاب را زنده میکنند
، ولی متأسفانه چندسال قبل با حفر کانال توسط مسئولین در وسط تا انتهای تالاب آب ازخروجی آن خارج میشود ودر فصل تابستان تالاب کامل خشک میشود


یعنی زود، تند کاری را انجام دادن


کلمات دیگر: