کلمه جو
صفحه اصلی

کدو

فارسی به انگلیسی

squash, marrow, brainless head, gourd

squash, gourd


squash


فارسی به عربی

قرعة

مترادف و متضاد

squash (اسم)
کدو، شربت نارنج، اسکواش، کدو مسما، کدوی رشتی، افشره نارنج

cucurbit (اسم)
کدو، کدوی قلیانی

zucchini (اسم)
کدو، کدو سبز، کدوی تابستانی

gourd (اسم)
کدو، کدوی قلیایی

فرهنگ فارسی

گیاهی یکساله دارای ساقه های بلندوخزنده وبرگهای پهن وگلهای زردمیوه آن شبیه خربزه ودارای تخم های درشت پخته آن خورده میشود
( اسم ) ۱ - گیاهی است از رد. دو لپه ییهای پیوسته گلبرگ که سر دست. تیر. خاصی بنام تیر. کدوییان میباشد . گیاهی است با رونده و علفی و دارای برگها ی ساده و خشن است و برخی از برگها بصورت پیچک هایی در میایند که گیاه بدان وسیله به تکیه گاه میچسبد . گلهای آن . زرد رنگ و نر و ماده از هم جدا ولی بر روی یک پایه قرار دارند . میو. این گیاه حجیم میشود و درون میوه دانه های زیادی قرار میگیرند . دان. کدو مسطح و پهن و بدرازی ۱۸ تا ۳٠ میلیمتر و بعرض ۸ تا ۱۲ میلیمتر و بضخامت ۳ تا ۴ میلیمتر است . یک انتهای دانه مدور و انتهای دیگر نوک دار است . قسمت مورد استفاد. دان. کدو مغز دانه است که شامل لپه ها و یک پرد. نازک و برنگ مایل به سبز است . کدو اقسام مختلف دارد که غالبا میوه های آنها گوشت دارو خوراکی است . در مغز دان. کدو هتروزیدی بنام پپونوزید موجود است . تخم کدو دافع کرم کدو است و از محاسن آن سمی نبودن آنست . تخم کدو بهترین دارو ی ضد کرم برای اطفال است . مقدار مصرف مغز دان. کدو برای اشخاص بالغ ۵٠ تا ۱٠٠ گرم و برای اطفال ۲۵ تا ۵٠ گرم است قرع . یا تخمه کدو تخم. کدو . ۳ . یا کدو حلوایی . گونه ای کدو که زرد رنگ است و بسیار درشت میشود و شکلش تا حدی کشیده است و دارا ی یک سر باریک و یک سر بزرگ میباشد . میان برش زرد رنگ و شیرین است کدوی اسمبولی کدول عسلی کدو زرد قرع حلو قرع اسمبولی قرع عسلی قرع اصفر قیش قباغی . یا کدو زرد . یا کدو سبز . یا کدوی ( ی ) سبز مسمایی . یا کدو سفید . گونه ای کدو که دارا ی پوست سفید مایل بسبز است و کوچکتر از دیگر گونه های کدو میباشد ولی پر تخم است و آنرا قاچ مینماید و در روغن سرخ میکنند و میخورند کدوی مسمائی کدوی سبز مسمایی کدو سبز . یا کدو غلیانی ( غلیونی ) . گونه ای کدو که دارای پوست زرد و میان بر کم ضخامت است و کمتر بمصرف تغذیه میرسد و دارا ی یک سر کام بزرگ و یک سر کوچک و یک کمر باریک است . وجه تسمی. این کدو بمناسبت شکل آن است : در قدیم سر آنرا سوراخ و بعنوان ته قلیان از آن استفاده میکردند و نیز بعنوان ظرفی جهت نگهدار ی حبوبات و چیز های دیگر از آن در آشپز خانه ها استفاده میشده است قرع دبا قرع طویل قرع ضروف قرع الضروف کدوی صراحی کدو غلیانی قرع دبه کدوی رومی کدوی بنگالی قرع دراف صوقباق دبا . یا کدوی اسمبولی . یا کدوی بنگالی . یا کدوی تخم . گونه ای کدو که از دانه های آن استفاده میشود . یا کدوی تنبل . گونه ای کدو که دارا ی میوه ای بزرگ و کروی است و دانه های درشت دارد . طعم آن شیرین مزه است و در اکثر دهات ایران کشت میشود بسیخ صیفی بال قباغی کدوی مربا یی میلبیون . یا کدوی حجام . کدو یی کوچک و مدور که حجامت چسبانند تا خونرا بکشد . یا کدوی دشتی . یا کدوی رومی . یا کدوی صراحی . یا کدوی مربایی . یا کدوی مسمایی . یا کدوی نرگس . کدو یی که شراب نرگس را در آن نگهداری کنند : [ همچون کدوی نرگس از یاد چشم او دیگر مرا نظار. باغ احتیاج نیست ] . ( طاهر وحید ) ۲ - کوز. شراب که از کدوی خشک کنند : [ تر کن از جام می گلوی مرا پر کن از خم می کدوی مرا ] . ( میرزا حبیب ) ۳ - ساغر پیاله . ۴ - قلیان . ۵ - کاس. سر : [ ای آب زندگانی ما را ربود سیلت اکنون حل بادت بشکن سبوی ما را ] . [ گر بحرمی بریز ی ما سیرو پر نگردیم زیرا نگون نهادی بر سر کدوی ما را ] . ( مولوی )

سرده‌ای از کدوئیان که ابتدا در امریکا کاشته می‌شدند، اما امروز از میوه‌ها و بذرهای خوراکی آنها در بسیاری از نقاط جهان استفاده می‌شود


(گیاه‌شناسی) انواع گیاهان تیره‌ی خیاریان که میوه‌ی آن‌ها خوراکی است


جملات نمونه

کدو گردویی

butternut squash (Cucurbita moschata)


کدوی سفید، کدوی دراز

vegetable marrow


کدو قلیانی، کدوی گرزی، سراحی

calabash (Lagenaria siceraria)


کدو اسپاگتی

spaghetti squash (cucurbita pepo)


کدو بلوطی

acorn squash, delicate squash


کدو تنبل/کدو حلوایی

pumpkin (cucurbita pepo)


کدو چرب/کدوی کره‌ای

buttercup squash (cucurbita maxima), hubbard squash


کدو سبز، کدو مسمایی، زوکینی

courgette, zucchini


فرهنگ معین

(کَ ) (اِ. ) ۱ - گیاهی است یکساله با ساقه های بلند خزنده و برگ های پهن و گل - های زرد، پختة آن خورده می شود. ۲ - کوزة شراب و پیاله .

لغت نامه دهخدا

کدو. [ ک َدْوْ ] ( ع مص ) کُدُوّ. به درنگ برآمدن گیاه زمین. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || بد برآمدن کشت. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).

کدو. [ ک َ ] ( اِ ) گیاهی است از رده دولپه ای های پیوسته گلبرگ که سردسته تیره خاصی به نام تیره کدوئیان می باشد. گیاهی است بالارونده و علفی و دارای برگهای ساده و خشن است و برخی از برگها بصورت پیچکها درمی آیند که گیاه بدان وسیله به تکیه گاه می چسبد. گلهای آن زردرنگ و نر و ماده از یکدیگرجدا هستند ولی بر روی یک پایه قرار دارند. میوه این گیاه حجیم می شود و درون میوه دانه های زیادی قرار می گیرند. دانه کدو مسطح و پهن و بدرازی 17 تا 30 میلیمتر و به عرض 8 تا 12 میلیمتر و بضخامت 3 تا 4 میلیمتر است. یک انتهای دانه مدور و انتهای دیگر نوک دار است. قسمت مورد استفاده دانه کدو مغز دانه است که شامل لپه ها و یک پرده نازک و برنگ مایل به سبز است. کدو اقسام مختلف دارد که غالباً میوه های آنها گوشت دار و خوراکی است. ( از فرهنگ فارسی معین ) :
نتوان ساخت از کدو کوداب
نه ز ریکاشه جامه سنجاب.
عنصری.
بهتر ز کدویی نباشد آن سر
کو فضل وهنر را مقر نباشد.
ناصرخسرو.
جای حکیمان مطلب بی هنر
ز آنکه نیاید ز کدو هاونی.
ناصرخسرو.
کدو برکشیده طربرود را
گلوگیر گشته به امرود را.
نظامی.
مغز سران کدوی خشک اشک یلان زرشک تر
زین دو به تیغ چون نمک پخته ابای معرکه.
نظامی.
گاه برهنه قدمم همچو سرو
گاه برهنه ست سرم چون کدو.
کمال الدین اسماعیل.
مرد که خودپسند شد همچوکدو بلند شد
تا نشود ز خود تهی پر نشود کدوی او.
مولوی.
کس از سربزرگی نباشد بچیز
کدو سربزرگ است و بیمغز نیز.
سعدی.
کدو در صحن بستان چیست باری
که جوید سربلندی با چناری.
امیرخسرو دهلوی.
گزر و شلغم وچندر کلم و ترب و کدو
تره ها رسته تر و سبز بسان زنگار.
بسحاق اطعمه.
- کدوی بنگالی ؛ کدو غلیانی. ( فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کدو غلیانی شود.
- کدوی تخم ؛ گونه ای کدو که از دانه های آن برای کشت مجدد کدو استفاده می شود. ( از فرهنگ فارسی معین ).
- کدوی تنبل ؛ گونه ای کدو که بزرگ و کروی است و رنگ میان بر آن زرد است و دانه های درشت دارد.طعم آن شیرین مزه است و در اکثر دهات ایران کشت می شود. بسیخ صیفی. بال قباغی. کدوی مربایی. میلبیون. ( فرهنگ فارسی معین ).

کدو. [ ] (اِخ ) قریه ای است شش فرسنگی جنوب شهر داراب . (فارسنامه ٔ ناصری ).


کدو. [ ک َدْوْ ] (ع مص ) کُدُوّ. به درنگ برآمدن گیاه زمین . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || بد برآمدن کشت . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).


کدو. [ ک ُ دُوو ] (ع مص ) کَدْوْ. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به کدو شود.


کدو. [ ک َ ] (اِ) گیاهی است از رده ٔ دولپه ای های پیوسته گلبرگ که سردسته ٔ تیره ٔ خاصی به نام تیره ٔ کدوئیان می باشد. گیاهی است بالارونده و علفی و دارای برگهای ساده و خشن است و برخی از برگها بصورت پیچکها درمی آیند که گیاه بدان وسیله به تکیه گاه می چسبد. گلهای آن زردرنگ و نر و ماده از یکدیگرجدا هستند ولی بر روی یک پایه قرار دارند. میوه ٔ این گیاه حجیم می شود و درون میوه دانه های زیادی قرار می گیرند. دانه ٔ کدو مسطح و پهن و بدرازی 17 تا 30 میلیمتر و به عرض 8 تا 12 میلیمتر و بضخامت 3 تا 4 میلیمتر است . یک انتهای دانه مدور و انتهای دیگر نوک دار است . قسمت مورد استفاده دانه ٔ کدو مغز دانه است که شامل لپه ها و یک پرده ٔ نازک و برنگ مایل به سبز است . کدو اقسام مختلف دارد که غالباً میوه های آنها گوشت دار و خوراکی است . (از فرهنگ فارسی معین ) :
نتوان ساخت از کدو کوداب
نه ز ریکاشه جامه ٔ سنجاب .

عنصری .


بهتر ز کدویی نباشد آن سر
کو فضل وهنر را مقر نباشد.

ناصرخسرو.


جای حکیمان مطلب بی هنر
ز آنکه نیاید ز کدو هاونی .

ناصرخسرو.


کدو برکشیده طربرود را
گلوگیر گشته به امرود را.

نظامی .


مغز سران کدوی خشک اشک یلان زرشک تر
زین دو به تیغ چون نمک پخته ابای معرکه .

نظامی .


گاه برهنه قدمم همچو سرو
گاه برهنه ست سرم چون کدو.

کمال الدین اسماعیل .


مرد که خودپسند شد همچوکدو بلند شد
تا نشود ز خود تهی پر نشود کدوی او.

مولوی .


کس از سربزرگی نباشد بچیز
کدو سربزرگ است و بیمغز نیز.

سعدی .


کدو در صحن بستان چیست باری
که جوید سربلندی با چناری .

امیرخسرو دهلوی .


گزر و شلغم وچندر کلم و ترب و کدو
تره ها رسته تر و سبز بسان زنگار.

بسحاق اطعمه .


- کدوی بنگالی ؛ کدو غلیانی . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کدو غلیانی شود.
- کدوی تخم ؛ گونه ای کدو که از دانه های آن برای کشت مجدد کدو استفاده می شود. (از فرهنگ فارسی معین ).
- کدوی تنبل ؛ گونه ای کدو که بزرگ و کروی است و رنگ میان بر آن زرد است و دانه های درشت دارد.طعم آن شیرین مزه است و در اکثر دهات ایران کشت می شود. بسیخ صیفی . بال قباغی . کدوی مربایی . میلبیون . (فرهنگ فارسی معین ).
- کدوی حجام ؛ کدویی کوچک و مدور که حجامان بعد و قبل از استره زدن بر زخمهای حجامت چسبانند تا خون را بکشد. (از فرهنگ فارسی معین ).
- کدوی حلوایی ؛ کدوی رشتی که خوب رسیده و شیرین شده باشد. (یادداشت مؤلف ). گونه ای کدو که زردرنگ است و بسیار درشت می شود و شکلش تا حدی کشیده است و دارای یک سر باریک و یک سر بزرگ می باشد. میان برش زردرنگ و شیرین است . کدوی اسلامبولی . کدوی عسلی . کدو زرد. قرع حلو. قرع اسلامبولی . قرع عسلی . قرع اصفر. قیش قباغی . (فرهنگ فارسی معین ).
- کدوی خشک ؛ کنایه از سر بی مغز و بی عقل و خرد است . (یادداشت مؤلف ) :
بردم به کدوی تر بدو حاجت
انگشت نهاد پیش من بر سر
گفتا به کدوی خشک من گر هست
اندرهمه باغ من کدوی تر.

انوری .


- کدوی رومی ؛ کدوی غلیانی . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کدو غلیانی شود.
- کدوی زرد ؛ کدوی حلوایی . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کدوی حلوایی شود.
- کدوی سبز ؛ کدوی سفید. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کدوی سفید شود.
- کدوی سبز مسمایی ؛ کدو سفید. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کدوی سفید شود.
- کدوی سفید ؛ گونه ای کدو که دارای پوست سفید مایل به سبز است و کوچکتر از دیگر گونه ها کدوی می باشد ولی پرتخم است و آن را قاچ و در روغن سرخ می کنند و می خورند. کدوی مسمایی . کدوی سبز مسمایی . کدو سبز. (فرهنگ فارسی معین ).
- کدوی صراحی ؛ کدوی غلیانی . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کدوی غلیانی شود.
- کدوی غلیانی (غلیونی ) ؛ گونه ای کدو که دارای پوست زرد و میان بر کم ضخامت است و کمتر به مصرف تغذیه می رسد و دارای یک سر کاملاً بزرگ و یک سر کوچک و کمری باریک است .وجه تسمیه ٔ این کدو به مناسبت شکل آن است . در قدیم سر آن را سوراخ و بجای ته قلیان از آن استفاده می کردند و نیز بعنوان ظرفی جهت نگهداری حبوبات و چیزهای دیگر از آن در آشپزخانه استفاده می شده است . قرع دبا. قرع طویل . قرع ظروف . قرع الظروف . کدوی صراحی . قرع دبه .کدوی رومی . کدوی بنگالی . قرع . دراف . صوقباق . دبا. (فرهنگ فارسی معین ).
- کدوی مربایی ؛ کدوی تنبل . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کدوی تنبل شود.
- کدوی مسمایی ؛ کدوی سفید. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کدوی سفید شود.
- کدوی نرگس ؛ کدویی که شراب نرگس را در آن نگهداری کنند. (فرهنگ فارسی معین ) :
همچون کدوی نرگس از یاد چشم او
دیگر مرا نظاره ٔ باغ احتیاج نیست .

طاهروحید (از فرهنگ فارسی معین ).


- مثل کدو؛ سری بی خرد. (یادداشت مؤلف ). سری بی شور.
- || تعبیری به طنز هندوانه ٔ نرسیده را که شیرین نیست . (از یادداشت مؤلف ). هندوانه که درون آن از سفیدی نگشته و رنگ و مزه نگرفته باشد.
|| کوزه ٔ شراب را نیز گویند یعنی در همان کدوی خشک نیز گاهی شراب کنند. (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ). کدوی کاوک کرده برای ظرف شراب . ظرف شراب از کدوی خشک مجوف کرده . (یادداشت مؤلف ). کدوی سیکی . چمانه . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ).کوزه ٔ شراب . (ناظم الاطباء) :
بنشان به تارم اندرمر ترک خویش را
با چنگ سغدیانه و با بالغ و کدو.

عماره .


گر به پیغاله از کدو فکنی
هست پنداری آتش اندرآب .

عنصری .


خواه ز آدم گیر نورش خواه ازو
خواه از خم گیر می خواه از کدو.

مولوی .


به میخانه در سنگ بر دن زدند
کدو را نشاندند و گردن زدند.

سعدی .


|| مجازاً، پیاله . (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ) (ناظم الاطباء). ساغر. (فرهنگ فارسی معین ). و این معنی به مناسبت آن است که از کدو پیاله و ساغر و ظرف شرابخوری ساختندی :
که آشامد کدویی آب ازو سرد
کز استسقا نگردد چون کدو زرد.

نظامی .


|| کنایه از کاسه ٔ سر. (از آنندراج ). مجازاً، کاسه ٔ سر. (فرهنگ فارسی معین ) :
ای آب زندگانی ما را ربود سیلت
اکنون حلال بادت بشکن سبوی ما را
گر بحر می بریزی ما سیر و پر نگردیم
زیرا نگون نهادی بر سر کدوی ما را.

مولوی .


مرد که خودپسند شد همچو کدو بلند شد
تا نشود ز خود تهی پر نشود کدوی او.

مولوی (از آنندراج ).


|| سربی مو. (یادداشت مؤلف ). || سر بی مغز. سر بی عقل . (یادداشت مؤلف ). || ابزاری که بدان حجامت و بادکش کنند و آن را شاخ حجامت نیز گویند. (ناظم الاطباء). کدوی حجام . رجوع به ترکیب کدوی حجام شود.

فرهنگ عمید

۱. میوۀ گوشت دار دسته ای از گیاهان علفی که انواع و اندازه های مختلف دارد.
۲. گیاه علفی، یک ساله، زینتی، یا خوراکیِ این میوه، با گل های زرد، ساقه های بلند و خزنده، و برگ های پوشیده از کرک.

دانشنامه عمومی

راج.


کُدُو نام روستایی از دهستان فرمشکان بخش کوار استان فارس است و به معنی میان دو کوه می باشد


کدو یکی از سبزیجات است. کدو انواع مختلف دارد از جمله کدو تنبل (کدو حلوائی) و کدو سبز. از کدو تنبل برای ساختن کله ای فانتزی و ظاهراً ترسناک در مراسم هالووین استفاده می کنند.
Mellonia Gasp.
Melopepo Mill.
Ozodycus کنستانتین ساموئل رافینسکوئه
Pepo Mill.
Pileocalyx Gasp.
Sphenantha Schrad.
Tristemon Scheele 1848, illegitimate homonym, not Raf. 1819 (سه سیخکیان) nor Raf. 1838 (سازوئیان) nor Klotzsch 1838 (خلنگیان)
چایوت
C.  ficifolia
کاکوربیتا فوتیدیسیما

دانشنامه آزاد فارسی

کَدو
کَدو
کَدو
کَدو
کَدو
گیاهان متعلق به جنس Cucurbita از تیرۀ کدوییان. کدو تنبل (C. maxima)، کدو حلوایی (C. moschata) و کدو مسمایی (C. pepo) از گونه های مهم این جنس اند که در نقاط مختلف کاشته می شوند و به مصارف غذایی می رسند. از خصوصیات این گیاهان، ساقۀ علفی پیچکدار و گسترده یا بالاروندۀ خاردار، برگ های کرکدار و گل های درشت غالباً زردرنگ و تک جنس است. مغز دانۀ کدو خاصیت دفع کرم کدو دارد و برای رفع التهاب مجاری ادرار هم استفاده می شود. از دانۀ گیاهان فوق نیز روغنی به دست می آید که به مصرف تغذیه و صابون سازی می رسد.

فرهنگستان زبان و ادب

{Cucurbita} [زیست شناسی- علوم گیاهی] سرده ای از کدوئیان که ابتدا در امریکا کاشته می شدند، اما امروز از میوه ها و بذرهای خوراکی آنها در بسیاری از نقاط جهان استفاده می شود

گویش اصفهانی

تکیه ای: kodü
طاری: küvi
طامه ای: kodu
طرقی: küvi
کشه ای: kühi
نطنزی: kodu


گویش مازنی

/kado/ نام دهکده ای واقع در منطقه ی کجور

نام دهکده ای واقع در منطقه ی کجور


واژه نامه بختیاریکا

کِدی

پیشنهاد کاربران

کدو اسم دهکده ای است واقع در منطقه قابجوی پشی، ولسوالی ( شهرستان ) مالستان، ولایت ( استان ) غزنی، افغانستان.

سیران

اسم کردی یاکلمه ای که معنی شادی دارد


کلمات دیگر: