مترادف کپه : انباشته، تلنبار، توده
کپه
مترادف کپه : انباشته، تلنبار، توده
فارسی به انگلیسی
mortal-board, pan of a scale
heap, pile
agglomeration, aggregation, blade, clump, cluster, collection, congeries, conglomerate, heap, hill, hoard, knot, mass , pile, rick
فارسی به عربی
مترادف و متضاد
انباشته، تلنبار، توده
فرهنگ فارسی
( اسم ) خواب . یا کپ. مرگ گذاشتن . خوابیدن ( نفرینی است که مادران بکودکان بد خواب و موذی خود کنند و گویند : کپ. مرگت را بگذار . ) یا برو کپ. مرگ بگذار . برو بمیر ( بخواب مرگ فرو رو )
مرضی است سوداوی
گلآذینی محدود یا نامحدود با گروهی از گلهای متراکم بیپایک یا کوتهپایک (subsessile) بر روی نهنجی مرکب که اغلب یک گریبان (involucre) آن را احاطه کرده است
فرهنگ معین
(کَ پِ ) (اِ. ) (عا. ) خواب .
(کُ پِّ) (اِ.) (عا.) روی هم انباشته شده ، تل شده ، کبه .
(کَ پِ) (اِ.) (عا.) خواب .
لغت نامه دهخدا
کپه. [ ک َ پ َ / پ ِ ] ( اَ ) خوشه های گندم و جو که در وقت خرمن کوفتن ، کوفته نشده و بار دیگر بکوبند و آن را کَفَه نیز گویند. ( یادداشت مؤلف ) :
همه آویخته از دامن بهتان و دروغ
چون کپه از... گاو و چو کلیدان ز مدنگ.
- کپه مرگ را گذاشتن ( کلمه اهریمنی ) ؛ خفتن. خوابیدن.
- || مردن. ( یادداشت مؤلف ).
کپه. [ ک َپ ْ پ َ / ک َ پ َ/ پ ِ ] ( اِ ) بمعنی کفه است و آن چیزی است که در دو طرف ترازو آویخته و چیزها در آن نهاده ، کشند. ( آنندراج ). کفه ترازو. ( از فرهنگ فارسی معین ). || ظرفی که بنّا و عمله در آن خاک و گل کرده در عمارت کار کنند. ( از آنندراج ). آلتی که بنایان و عمله درآن خاک و گل کنند و در ساختمان بکار برند. ( فرهنگ فارسی معین ). گل کش خرد. ظرفی چوبین برای کشیدن گل و آن کوچکتر از گل کش و زنبر است. ( یادداشت مؤلف ). || ظرفی که ابره آن پوست و حشو آن پشم است و در آن حبوب کنند. ( یادداشت مؤلف ). ظرفی کوتاه دیواره است که روی آن پوست انبان و حشو آن پشم است و بقالان در آن نخود و لوبیا و ماش و دیگر حبوب کنند. آنه.
کپه. [ ک ُپ ْ پ َ / پ ِ ] ( اِ ) مرضی است سوداوی که آن را به پارسی کریون گویند اصل آن گر است که به عربی جرب گویند و کپه را معرب کرده قوبه خوانند. ( آنندراج ).
- کپه ارمنی ؛ سالک. ضایعه پوستی که به شکل زخمی وسیله لیشمانیا تروپیکا ( میکروبی از رده فلاژله ها از دسته زوئوفلاژله ها می باشد ) بر روی پوست بدن عارض می شود. این میکرب بوسیله پشه مخصوص به نام فلبوتوم و گاهی بوسیله مگس یا پشه های دیگر در بدن انسان وارد می شود و یک مخزن و محل تجمع ویروسی شکل میکربها را در محل زخم در پوست بوجود می آورد. معمولا شبها نقاط باز بدن ( صورت ، ساق ، دستها، پشت دست ، ساق پاها و پشت پاها ) مورد حمله پشه یا مگس واقع می شود و عامل این ضایعه را وارد بدن انسان می کند. دوره ٔنهفتگی ناخوشی مزبور بسیار متفاوت است و بین پانزده روز تا سه یا چهار سال طول می کشد. ضایعه ابتدا بصورت جوشی کوچک و چرکی است که بزودی بصورت یک توبرکول در می آید. در مرکز توبرکول ایجاد زخم می شود و ترشحات آبکی و زردرنگ از آن مترشح می گردد. دوره زخم طولانی است و پس از بهبودی اثری در محل زخم از خود باقی می گذارد. بمنظور جلوگیری از ابتلا، لازم است بهر وسیله که ممکن است در موقع خواب خود را از نیش پشه و مگس محفوظ نگهداشت. در صورت ابتلا هم معالجه موضعی بمنظور جلوگیری از عفونت ثانوی زخم لازم است و هم معالجه عمومی به جهت از بین بردن عامل مولد مرض. این ضایعه در نقاط مجاور بحرالروم و آسیای صغیر و خاور نزدیک و خاورمیانه بومی است و شیوع آن بیشتر در اواسط تابستان و اوایل پاییز است. ( فرهنگ فارسی معین ).
همه آویخته از دامن بهتان و دروغ
چون کپه از... گاو و چو کلیدان ز مدنگ .
قریعالدهر.
|| خواب .
- کپه ٔ مرگ را گذاشتن (کلمه ٔ اهریمنی ) ؛ خفتن . خوابیدن .
- || مردن . (یادداشت مؤلف ).
کپه . [ ک َ پ َ/ پ ِ / ک َپ ْ پ َ / پ ِ / ک ُپ ْ پ َ / پ ِ ] (اِ) کبه . قبه . (ناظم الاطباء). شاخ و شیشه و کدوی حجامان باشد که بدان حجامت کنند. (برهان ). شیشه ٔ حجام و شاخ و کدوی ایشان و آن را کوپه با «واو» نیز گفته اند و قبه معرب آن است . (آنندراج ). || هر چیز برآمده . (ناظم الاطباء). هر چیز توده کرده چون گنبدی و اصل قبه ٔ عرب همین کلمه است . (یادداشت مؤلف ). توده ٔ روی هم انباشته . تل شده . (فرهنگ فارسی معین ). کوده .
کپه . [ ک َپ ْ پ َ / ک َ پ َ/ پ ِ ] (اِ) بمعنی کفه است و آن چیزی است که در دو طرف ترازو آویخته و چیزها در آن نهاده ، کشند. (آنندراج ). کفه ٔ ترازو. (از فرهنگ فارسی معین ). || ظرفی که بنّا و عمله در آن خاک و گل کرده در عمارت کار کنند. (از آنندراج ). آلتی که بنایان و عمله درآن خاک و گل کنند و در ساختمان بکار برند. (فرهنگ فارسی معین ). گل کش خرد. ظرفی چوبین برای کشیدن گل و آن کوچکتر از گل کش و زنبر است . (یادداشت مؤلف ). || ظرفی که ابره ٔ آن پوست و حشو آن پشم است و در آن حبوب کنند. (یادداشت مؤلف ). ظرفی کوتاه دیواره است که روی آن پوست انبان و حشو آن پشم است و بقالان در آن نخود و لوبیا و ماش و دیگر حبوب کنند. آنه .
کپه . [ ک ُپ ْ پ َ / پ ِ ] (اِ) مرضی است سوداوی که آن را به پارسی کریون گویند اصل آن گر است که به عربی جرب گویند و کپه را معرب کرده قوبه خوانند. (آنندراج ).
- کپه ٔ ارمنی ؛ سالک . ضایعه ٔ پوستی که به شکل زخمی وسیله ٔ لیشمانیا تروپیکا (میکروبی از رده ٔ فلاژله ها از دسته ٔ زوئوفلاژله ها می باشد) بر روی پوست بدن عارض می شود. این میکرب بوسیله پشه ٔ مخصوص به نام فلبوتوم و گاهی بوسیله ٔ مگس یا پشه های دیگر در بدن انسان وارد می شود و یک مخزن و محل تجمع ویروسی شکل میکربها را در محل زخم در پوست بوجود می آورد. معمولا شبها نقاط باز بدن (صورت ، ساق ، دستها، پشت دست ، ساق پاها و پشت پاها) مورد حمله ٔ پشه یا مگس واقع می شود و عامل این ضایعه را وارد بدن انسان می کند. دوره ٔنهفتگی ناخوشی مزبور بسیار متفاوت است و بین پانزده روز تا سه یا چهار سال طول می کشد. ضایعه ابتدا بصورت جوشی کوچک و چرکی است که بزودی بصورت یک توبرکول در می آید. در مرکز توبرکول ایجاد زخم می شود و ترشحات آبکی و زردرنگ از آن مترشح می گردد. دوره ٔ زخم طولانی است و پس از بهبودی اثری در محل زخم از خود باقی می گذارد. بمنظور جلوگیری از ابتلا، لازم است بهر وسیله که ممکن است در موقع خواب خود را از نیش پشه و مگس محفوظ نگهداشت . در صورت ابتلا هم معالجه ٔ موضعی بمنظور جلوگیری از عفونت ثانوی زخم لازم است و هم معالجه ٔ عمومی به جهت از بین بردن عامل مولد مرض . این ضایعه در نقاط مجاور بحرالروم و آسیای صغیر و خاور نزدیک و خاورمیانه بومی است و شیوع آن بیشتر در اواسط تابستان و اوایل پاییز است . (فرهنگ فارسی معین ).
فرهنگ عمید
=کبه
ظرفی چوبی که برای کارهای ساختمانی در آن خاک یا گل میریزند.
کبه#NAME?
دانشنامه آزاد فارسی
کَپِه
یکی از انواع گل آذین. در آن، گل های متعدد کوچک و بدون پایه به صورت مسطح یا کروی قرار می گیرند. گل آذین کَپه با حلقه ای از برگه (برگک) احاطه می شود و در ظاهر یک گل بزرگ و منفرد به نظر می رسد. کپه ویژگی گیاهان تیرۀ کاسنی (مرکبان۱)، مانند گل مینا۲ و همیشه بهار۳، است. با این حال، این نوع گل آذین در اعضای برخی تیره های دیگر، مانند گل کبوتر۴ و خواجه باشی۵، نیز دیده می شود. به هر گل منفرد تشکیل دهندۀ این گل آذین گلچه۶ می گویند.
CompositaeBellis perennisCalendula officinalisKnautiaDipsacusflorets
فرهنگستان زبان و ادب
گویش مازنی
۱ظرف چوبی جای برنج ۲آدم قدکوتاه ۳راهرو – ایوان
جمع شدن چیزی در جایی به صورت تپه – کپه
واژه نامه بختیاریکا
پیشنهاد کاربران
واژه ی �کَپّه� آرش های گوناگونی دارد؛ ولی کاربرد آن همراه با واژه ی �مرگ� به آرش �توده� یا به زبان عامیانه �لَش� ( کالبد بیجان ) است.
برگرفته از یادداشت �وخی! وخی! برو کَپّه مَرگتُ جای دیگه بگذار!� ب. الف. بزرگمهر ۲۵ امرداد ماه ۱۳۹۳
http://www. behzadbozorgmehr. com/2014/08/blog - post_45. html
کُپِه : سالَک ( ضایعه پوستی که بر اثر گزیدگی حشرات آلوده ایجاد میشود و پوست را تحلیل میکند.
کُپِه : تعداد زیاد ( مثال: یک کپه دانش آموز: تعداد زیادی دانش آموز ) ؛ ( یِه کپه وقت: مدت. زمانی طولانی ) ؛ ( یِه کپه خاک : مقدار زیادی خاک )
کَپِه : وسیله ای که در بنّائی برای حمل مصالح ساختمانی استفاده میشود .
کَپِه مَرگ : خواب در گویش غیر محترمانه.