کلمه جو
صفحه اصلی

کرایه


مترادف کرایه : اجاره بها، اجاره، حق العمل، مزد، منفعت

برابر پارسی : ماهبها، گاهبها، سالبها، روزبها، پرداخت، بمزد

فارسی به انگلیسی

hire, lease, fare, freight, transport charges, cost of transport, rent

fare, freight, transport charges, cost of transport , hire, rent


hire, lease


فارسی به عربی

اجرة , ایجار , تاجیر , شحن

مترادف و متضاد

portage (اسم)
بردن، حمل، کرایه، بارکشی، ظرفیت کشتی

meed (اسم)
ارزش، جایزه، پاداش، کرایه

fare (اسم)
خوراک، کرایه، مسافر، کرایه مسافر، مسافر کرایه ای

freight (اسم)
بار، بار کشتی، کرایه، باربری، کرایه کشتی

freightage (اسم)
بار، بار کشتی، کرایه، باربری، کرایه کشتی

lease (اسم)
مرتع، کرایه، اجاره، اجاره نامه، اجاره دهی

hire (اسم)
پرداخت، مزد، کرایه، اجرت، اجاره

rent (اسم)
غاز، کرایه، اجاره، پارگی، مال الاجاره، پرداخت اقساطی

اجاره‌بها، اجاره، حق‌العمل، مزد، منفعت


فرهنگ فارسی

( اسم ) اجرتی که در ازا ی بار کشی ستور و نشستن در خانه و دکان و استفاده از زمین کسی و مانند آن بصاحب ستور و خانه و دکان و غیره دهند . یا کرایه خانه . وجهی که در ازا ی اقامت در خانه ای بصاحبخانه دهند اجاره بها . یا کرایه نمیکند . کرائ کردن : [ جهان کرای. دیدن نمیکند صائب . چو غنچه سر ز گریبان برون میار و برو ] . ( صائب )

فرهنگ معین

(کِ یِ ) (اِ. ) گرفته شده از «کراء» عربی . مزد، اجرت .

لغت نامه دهخدا

کرایه. [ ک ِ ی َ / ی ِ ] ( از ع ، اِ ) مأخوذ از کراء تازی. ( از فرهنگ فارسی معین ).اجرت بار کردن اسب و شتر و غیره و اجرت نشستن در خانه و دکان مردم باشد. ( از برهان ) ( آنندراج ). پول و اجرتی که در ازای بارکشی ستور و نشستن در خانه و دکان و جز آن می دهند. مال الاجاره. مزد. اجرت. ( ناظم الاطباء ). || به مزد دادن چیزی چون خانه و جز آن. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به کرا، کرای و کراء شود.
- کرایه خانه ؛ وجهی که در ازای اقامت در خانه ای به صاحب خانه دهند. اجاره بها. ( فرهنگ فارسی معین ).
|| بعضی به معنی برابری و سزاواری نیز نوشته اند و این لفظ عربی است که فارسیان از جنس کلام خود می دانند. ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ).

کرایه. [ ک َ ی َ / ی ِ ] ( اِ ) مرغی است سیاه رنگ و بطی ءالسیر یعنی سست پرواز.( برهان ) ( از ناظم الاطباء ). کرانه نیز گویند. ( از ناظم الاطباء ). اَخَیل. ( زمخشری ). رجوع به کرانه شود.

کرایه . [ ک َ ی َ / ی ِ ] (اِ) مرغی است سیاه رنگ و بطی ءالسیر یعنی سست پرواز.(برهان ) (از ناظم الاطباء). کرانه نیز گویند. (از ناظم الاطباء). اَخَیل . (زمخشری ). رجوع به کرانه شود.


کرایه . [ ک ِ ی َ / ی ِ ] (از ع ، اِ) مأخوذ از کراء تازی . (از فرهنگ فارسی معین ).اجرت بار کردن اسب و شتر و غیره و اجرت نشستن در خانه و دکان مردم باشد. (از برهان ) (آنندراج ). پول و اجرتی که در ازای بارکشی ستور و نشستن در خانه و دکان و جز آن می دهند. مال الاجاره . مزد. اجرت . (ناظم الاطباء). || به مزد دادن چیزی چون خانه و جز آن . (یادداشت مؤلف ). رجوع به کرا، کرای و کراء شود.
- کرایه ٔ خانه ؛ وجهی که در ازای اقامت در خانه ای به صاحب خانه دهند. اجاره بها. (فرهنگ فارسی معین ).
|| بعضی به معنی برابری و سزاواری نیز نوشته اند و این لفظ عربی است که فارسیان از جنس کلام خود می دانند. (آنندراج ) (غیاث اللغات ).


فرهنگ عمید

۱. مزد، اجرت.
۲. پولی که مستاجر بابت اجارۀ خانه، مغازه، یا دواب بدهد، کرا.

فرهنگستان زبان و ادب

[اقتصاد] ← اجاره

واژه نامه بختیاریکا

اُرش؛ کِرا

جدول کلمات

اجاره

پیشنهاد کاربران

کرایه = الکِرِه، کِرِه، گرفته شده از �کراء� عربی. مزد، اجرت. مترادف کلمات؛ اجرة, ایجار, تاجیر, شحن است در عربی. این کلمه در لهجه عامیانه عراقی و همچنین در لهجه عرب خمسه نیز کاربرد دارد و اصالتا عربی است که وارد زبان فارسی شده است و معادل آن در فارسی" بها " است.


کلمات دیگر: