کلمه جو
صفحه اصلی

قباحت


مترادف قباحت : بدی، رسوایی، زشتی، شنیعت، فضیحت، قبح، ناهنجاری

برابر پارسی : زشتی، بی شرمی، بی آزرمی

فارسی به انگلیسی

enormity, filth, flagrancy, obscenity, smuttiness, ugliness

obscenity


فارسی به عربی

حماقة , مجون

مترادف و متضاد

obscenity (اسم)
زشتی، سخن زشت، فحاشی، وقاحت، قباحت

folly (اسم)
حماقت، نادانی، بی خردی، ابلهی، نابخردی، قباحت

فرهنگ فارسی

زشت شدن ، زشتی، زشتی درقول یافعل یاصورت
۱ - ( مصدر ) زشت شدن ۲ - ( اسم ) زشتی بدشکلی بدترکیبی ۳ - بدکاری بدی فاسد ۴ - فضیحت : رسوایی .

فرهنگ معین

(قَ حَ ) [ ع . قباحة ] (مص ل . ) زشتی ، زشت شدن .

لغت نامه دهخدا

قباحت. [ ق َ ح َ ] ( ع اِمص ) قُباح.قبح. زشتی. زشت شدن. || دنائت. سماجت. شناعت. بدی. فساد. بدکاری. ( ناظم الاطباء ) :
هرچ آن قبیح تر بکند یار خوبروی
داند که چشم دوست نبیند قباحتش.
سعدی.
|| بدشکلی و بدترکیبی. || فضیحت و رسوایی. || حقارت. دونی. ناراستی. دغابازی. حیله بازی. || ناشایستگی. || خیانت. || شرم و حیاء. || تکلف. || گناه. تقصیر. عیب. ( ناظم الاطباء ).
- قباحت داشتن . رجوع به همین ترکیب شود.
- بی قباحت ؛ بی شرم. بی حیا.

فرهنگ عمید

۱. زشتی در قول، فعل، یا صورت.
۲. رسوایی، فضاحت.

واژه نامه بختیاریکا

قَوحت

جدول کلمات

زشتی, پستی, زبونی

پیشنهاد کاربران

بدی، رسوایی، زشتی، شنیعت، فضیحت، قبح، ناهنجاری



کلمات دیگر: