مترادف قبلی : آخری، پیشیین، سابق، قدیمی
متضاد قبلی : بعدی
برابر پارسی : پیشین
previous, preceding
آخری، پیشیین، سابق، قدیمی ≠ بعدی
قبلی . [ ق َ ب َ لی ی ] (اِخ ) ابویعقوب . محدث است . (منتهی الارب ).
قبلی . [ ق َ ب َ لی ی ] (ص نسبی ) نسبت است به قَبَلَة و آن شهری است . (منتهی الارب ). رجوع به قبلة شود.
قبلی . [ ق َ ب َ لی ی ] (اِخ ) محمدبن عمربن حفص بن حکم مکنی به ابوبکر از محدثان است . (الانساب سمعانی ) (منتهی الارب ). وی به فلاد آمد و در آنجا از محمدبن عبدالعزیزبن مبارک و هلال بن علاء و حسن بن عصام بن بسطام و جعفربن محمدبن حجاج رقی و جز ایشان روایت کرد و از وی ابوبکر شافعی و عمربن محمدبن زیات و محمدبن عبداﷲبن سخیر و ابوالفتح محمدبن حسین موصلی و ابوبکر احمدبن ابراهیم بن شاذان و ابوحفص بن شاهینی روایت دارند. ابوالحسن دارقطنی گوید:محمدبن عمر قبلی جداً ضعیف است . (الانساب سمعانی ).
قبلی . [ ق َ ب َ لی ی ] (ع ق ) آشکارا و نمایان . (منتهی الارب ). گویند: رأیته قبلیاً؛ یعنی دیدم او را آشک-ارا و نم-ای-ان . (منتهی الارب ).
قبلی . [ ق ِ لی ی ] (ع ص نسبی ) نسبت است به قِبلَة. || جنوبی . طرف جنوب . (ناظم الاطباء).
قبلی . [ ق ُ لا ] (اِخ ) موضعی است میان غُرَّب و ریّان . (منتهی الارب ).
پیشین