کلمه جو
صفحه اصلی

قبل


مترادف قبل : پهلو، سو، طرف، قبال، کنار | پیش، پیش از، سابق، سبق، گذشته

متضاد قبل : بعد، پیش

برابر پارسی : پیش، پیشینه

فارسی به انگلیسی

before, preceding, side, forepart, front, ago, fore-, last, previous, since, yester, privy parts, holster

forepart, privy parts


holster


side, part


ago, before, preceding


ago, before, fore-, last , previous, since, yester


فارسی به عربی

اول , قبل ذلک

مترادف و متضاد

forepart (اسم)
جلو، قبل، مقدمه، قسمت جلو

former (صفت)
پیشین، قبل، قبلی، پیشی، سابق، جلوی، سابقی، دارای انتای مربع، در جلو

afore (قید)
جلو، قبل

before (قید)
جلو، قبل، سابق، پیشتر، در حضور، سابقا، پیش ازانکه

ago (قید)
قبل، پیش، گذشته

syne (قید)
قبل، تا کنون، تاحال

پیش، پیش‌از، سابق، سبق، گذشته ≠ بعد، پیش


پهلو، سو، طرف، قبال، کنار


فرهنگ فارسی

پیش، نقیض بعد، جانب، طرف، نزد ، ونیزبه معنی طاقت وقدرت، روبرو، پیش، جلو، اندام پیش، نقیض دبر
روبرو روباروی جلو مقابل دبر .
اندام پیش خلاف دبر یا مقدم و پیشگاه نشانه .

فرهنگ معین

(قِ بَ ) [ ع . ] (حراض . ) نزد، پیش .
(قَ ) [ ع . ] (ق . ) پیش ، مق بعد.
(قُ بُ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - روبرو، پیش . ۲ - جلو چیزی .

(قِ بَ) [ ع . ] (حراض .) نزد، پیش .


(قَ) [ ع . ] (ق .) پیش ، مق بعد.


(قُ بُ) [ ع . ] (اِ.) 1 - روبرو، پیش . 2 - جلو چیزی .


لغت نامه دهخدا

قبل. [ ق َ ] ( ع ق ) پیش.نقیض بعد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). از ظروف مبهمه است. ( ناظم الاطباء ). گویند: اتیتک من قَبل ُ و اتیتک قَبل ُ و هر دو مبنی هستند بر ضم. و قبلاً و قبل با تنوین و قَبل َ مبنی بر فتح. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).

قبل. [ ق ِ ب َ ] ( ع ق ) نزد. گویند: لی قبل فلان حق ؛ ای عنده. || ( اِ ) طاقت. گویند: ما لی به قبل ؛ ای طاقة. || سرِ نو. استیناف. ( منتهی الارب ). گویند: لااکلمک الی عشر من ذی قِبَل ؛ یعنی نگویم با تو سخنی در آنچه از سر نو آغاز کنم کلام را یا نگویم با تو سخنی تا ده روز از روزهای آینده. || ( ق ) آشکارا. گویند: رأیته قبلاً؛ ای آشکارا دیدم او را. و از همین معنی است قول خدای تعالی : او یأتیهم العذاب قبلاً ؛ ای عیاناً. و این به دو قرائت خوانده شده است. ( منتهی الارب ). || ( اِ ) سبب. جهت :
تو زین قبل اگر روی ای جان ِ مرد
ور انده تو زین است انده مدار.
فرخی.

قبل. [ ق ُ ب َ ] ( ع ق ) عیان و آشکار. مقابله. گویند: رأیته قبلاً؛ ای عیاناً ومقابلة. ( منتهی الارب ). ج ِ قُبلَة. ( ناظم الاطباء ).

قبل. [ ق ُ ب َ ] ( اِخ ) جائی است. ( منتهی الارب ).

قبل. [ ق َ ب َ ] ( ع مص ) کج شدن چشم و بر بینی آمدن سیاهه چشم. ( منتهی الارب )( آنندراج ). پیش آمدگی سیاهه چشم بر بینی. ( منتهی الارب ). یا قبل مانند حول است که کجی چشم باشد یا آن بهتر از حول است یا برآمدگی سیاهه چشم یکی بر دیگری وبودن سیاهه چشم بر بن بینی یا بر گوشه چشم یا بر ابرو یا برآمدن نگاه چشمی بر نگاه چشمی دیگر. || ( اِمص ) خوبی و سبکی دست مام ناف در برآوردن بچه. || درآمدگی پیش هر دو پای. || برآمدگی پاشنه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || ( مص ) بر سر شتر ریخته شدن آب وقت آب خوردن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || بر روی خمیدن شاخ گوسپند. ( منتهی الارب ). || بی اندیشه و استحضار سخن گفتن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). گویند،تکلم فلان قبلاً فاجاد. ( منتهی الارب ). رجزته قبلاً اذاانشدته رجزا لم تک اعددته. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || پیشتر از مردمان ماه نو را دیدن. گویند: رأینا الهلال قبلاً؛ اذا لم یکن رأی قبل ذلک. || یا نخستین دیدن هر چیزی را. ( منتهی الارب ).

قبل. [ ق َ ب َ ] ( ع اِ ) بلندی زمین که پیش نماید. گویند: رأیت بذلک القبل شخصاً. || فراهم آمدن گاه ریگ توده ها. || میانه راه روشن. || نوعی از مهره که زنان بدان مردان را بند نمایند و بر گردن اسب بندند بجهت چشم زخم و افسون. || مهره ای است از دندان پیل ، درخشان که بر گردن زنان و اسبان آویزند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || ( ق ) آشکارا. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). گویند: رأیته قبلاً؛ ای عیاناً و مقابلةً. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).

قبل . [ ق َ ب َ ] (اِخ ) کوهی است نزدیک دومةالجندل . (منتهی الارب ).


قبل . [ ق َ ب َ ] (ع اِ) بلندی زمین که پیش نماید. گویند: رأیت بذلک القبل شخصاً. || فراهم آمدن گاه ریگ توده ها. || میانه ٔ راه روشن . || نوعی از مهره که زنان بدان مردان را بند نمایند و بر گردن اسب بندند بجهت چشم زخم و افسون . || مهره ای است از دندان پیل ، درخشان که بر گردن زنان و اسبان آویزند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || (ق ) آشکارا. (منتهی الارب ) (آنندراج ). گویند: رأیته قبلاً؛ ای عیاناً و مقابلةً. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).


قبل . [ ق َ ] (ع ق ) پیش .نقیض بعد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). از ظروف مبهمه است . (ناظم الاطباء). گویند: اتیتک من قَبل ُ و اتیتک قَبل ُ و هر دو مبنی هستند بر ضم . و قبلاً و قبل با تنوین و قَبل َ مبنی بر فتح . (منتهی الارب ) (آنندراج ).


قبل . [ ق َ ب َ ] (اِخ ) دشتی است نزدیک دومةالجندل . (منتهی الارب ).


قبل . [ ق َ ب َ ] (ع مص ) کج شدن چشم و بر بینی آمدن سیاهه ٔ چشم . (منتهی الارب )(آنندراج ). پیش آمدگی سیاهه ٔ چشم بر بینی . (منتهی الارب ). یا قبل مانند حول است که کجی چشم باشد یا آن بهتر از حول است یا برآمدگی سیاهه ٔ چشم یکی بر دیگری وبودن سیاهه ٔ چشم بر بن بینی یا بر گوشه ٔ چشم یا بر ابرو یا برآمدن نگاه چشمی بر نگاه چشمی دیگر. || (اِمص ) خوبی و سبکی دست مام ناف در برآوردن بچه . || درآمدگی پیش هر دو پای . || برآمدگی پاشنه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || (مص ) بر سر شتر ریخته شدن آب وقت آب خوردن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || بر روی خمیدن شاخ گوسپند. (منتهی الارب ). || بی اندیشه و استحضار سخن گفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). گویند،تکلم فلان قبلاً فاجاد. (منتهی الارب ). رجزته قبلاً اذاانشدته رجزا لم تک اعددته . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || پیشتر از مردمان ماه نو را دیدن . گویند: رأینا الهلال قبلاً؛ اذا لم یکن رأی قبل ذلک . || یا نخستین دیدن هر چیزی را. (منتهی الارب ).


قبل . [ ق ِ ب َ ] (ع ق ) نزد. گویند: لی قبل فلان حق ؛ ای عنده . || (اِ) طاقت . گویند: ما لی به قبل ؛ ای طاقة. || سرِ نو. استیناف . (منتهی الارب ). گویند: لااکلمک الی عشر من ذی قِبَل ؛ یعنی نگویم با تو سخنی در آنچه از سر نو آغاز کنم کلام را یا نگویم با تو سخنی تا ده روز از روزهای آینده . || (ق ) آشکارا. گویند: رأیته قبلاً؛ ای آشکارا دیدم او را. و از همین معنی است قول خدای تعالی : او یأتیهم العذاب قبلاً ؛ ای عیاناً. و این به دو قرائت خوانده شده است . (منتهی الارب ). || (اِ) سبب . جهت :
تو زین قبل اگر روی ای جان ِ مرد
ور انده تو زین است انده مدار.

فرخی .



قبل . [ ق ُ ] (ع اِ) آهنگ . || سوی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). گویند: اذا اُقْبِل ُ قُبلَک ؛ ای اقصد قصدک او نحوک . (منتهی الارب ).


قبل . [ ق ُ ب َ ] (اِخ ) جائی است . (منتهی الارب ).


قبل . [ ق ُ ب َ ] (ع ق ) عیان و آشکار. مقابله . گویند: رأیته قبلاً؛ ای عیاناً ومقابلة. (منتهی الارب ). ج ِ قُبلَة. (ناظم الاطباء).


قبل . [ ق ُ ب ُ ] (ع اِ) اندام پیش ، خلاف دبر. || مقدم و پیشگاه نشانه . گویند: وقعالسهم بقبل الهدف و بدبره ؛ ای من مقدمه و مؤخره . || روی کوه . || بن کوه . || کمر کوه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). گویند: انزل فی قبل الجبل ؛ ای فی سفحه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || اول زمان . || نخستین موسم . گویند: کان ذلک فی قبل الشتاء و الصیف . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || ج ِ قبیل . (ناظم الاطباء).


فرهنگ عمید

۱. روبه رو، پیش، جلو.
۲. اندام پیش، آلت تناسلی.
پیش.
۱. جانب، طرف.
۲. نزد.
۳. طاقت و قدرت.
۴. جهت، سبب.

۱. جانب؛ طرف.
۲. نزد.
۳. طاقت و قدرت.
۴. جهت؛ سبب.


۱. روبه‌رو؛ پیش؛ جلو.
۲. اندام پیش؛ آلت تناسلی.


دانشنامه عمومی

قِبَلَ:(ghebala) در گویش گنابادی یعنی نوشته ، کِتابَت || قِبْلَ:(ghebla) در گویش گنابادی یعنی تاول حاصل از سوختگی بدن ، تاول ، سوختگی


دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی قَبْلِ: پیش - قبل
معنی قِبَلَ: به سوی - طاقت (درعبارت"فَلَنَأْتِیَنَّهُمْ بِجُنُودٍ لَّا قِبَلَ لَهُم بِهَا "لشکریانی که تاب رویارویی با آنان را ندارید)
معنی قُبُلٍ: جلو - روبرو- از پیش رو
معنی أَثَاماً: سزا-مجازات - کیفر سخت
معنی أَثْخَنتُمُوهُمْ: بسیار آنها را کشتید- برآنها غلبه کردید - آنان را از قدرت و توان انداختید (کلمه اثخان به معنای بسیار کشتن ، و غلبه و قهر بر دشمن است . کلمه ثِخَن به معنی غلظت و بی رحمی است و اثخان کسی به معنی بازداشتن و مانع حرکت وجنبش او شدن است مثلاً با کشتن او . د...
معنی أَثَرِ: اثر-جای پا
معنی أَثَرْنَ: زیر ورو کردند-برپا نمودند
معنی أَثَرِی: در پی من
معنی أَثْقَالاًَ: بارهای سنگین
معنی أَثْقَالَکُمْ: بارهای سنگینتان
ریشه کلمه:
قبل (۲۹۴ بار)

واژه نامه بختیاریکا

( قِبَل ) پِدو

پیشنهاد کاربران

قَبِلَ به معنی قبول کردن میباشد

این واژه آریایی است نه سامی

پیش

قبول کرد

آلت تناسلی زن

قبول کرد، بوسید

جلو ، پیش، در اصلاح حقوقی، فقهی منظور آلت جنسی انسان مونث که رابطه جنسی از اآن طریق برقرار میشود. متضاد :دُبُر

قَبل
واژه های برساخته از ریشهء قَبل و برابرنهاد های پارسی :
قَبل = پیش پَذیرُفتَن
قابِل = پیش پَذیرَنده
قَبیل = پیش پَذیره ها، پیش پَذیراک
قَبیله = پیش پَذیره ها ، پیش پَذیرِشگاه
قِبله = پیش سوی ، پیش پَذیرُفت سوی
مَقبول = پیش پَذیرُفته
تَقَبُل = پیش پَذیرُفتَن ، پیش پَذیریدَن
تَقبیل = پیش پَذیراندَن
اِستِقبال = ( پیش واز ، پیش باز ) ، پیش پَذیرایی
مُتِقَبِل = پیش پَذیرُفتَار
اِقبال = پیش پَذیرِمان ، پیش پَذیرَند
مُقبِل = پیش پذیرِشگَر
قِبال = پیش پَذیرُفت
قَباله = پیش پَذیرِش نامه
قَبول =پیش پَذیرُفته /پَذیریده
مُستَقبِل = پیش پَذیرُفته شُده

قُبُل : جلو

قبول کرد
پذیرفت

متضاد قبل میشود پس. شما نوشتید پیش.

ریشه یابی واژه های #قفا #قاباق #قبل ✅

همانطور که میبیند این واژه را باز هم به اسم عربی زده اند🔴
این واژه از بن قابماق یا قاپماق به معنی کنار خود کشیدن است برای تفهیم بیشتر واژه ی #قاب را جستجو کنید.
واژه ی قافا در ترکی به معنی کله است و در ترکی آناتولی ( ترکیه ) به شکل kafa به معنی کله استفاده میشود. شکل باستانی آن قابا از بن قاب است واژه های قابیرقا و قافیرقا به معنی دنده ی شکم و جمجمه هم از این بن هستند.
واژه ی قاباق در معنی اصلی به معنی نزدیک است. ♦️
به معنی پیش هم در طول زمان مورد استفاده واقع شده تاجیک ها به عقب رفتن قفا رفتن گویند.
و از اینجا به معنی پشت سر هم اطلاق شده. ♦️
به صورت #قبل وارد عربی شده.
چند روز قبل⭕️
نچه گون قاباق⭕️

قَبَّلَ : بوسید !
توجه داشته باشید که فرق یک ( تشدید ) در کلمه ( قَبَلَ ) و ( قَبَّلَ ) معنی انها را به ترتیب از ( قبل از ) و ( بوسید ) تغییر میدهد.
مضارع آن هم ( بوسیدن ) به زبان عربی میشود ( یُقَبَّلُ ) میشود !
کلمه ی ( ( قَبلَ ) ) به معنای قبول کرد هم معنی میدهد. . .

در فقه و حقوق به معنای دستگاه جنسی زن ( واژن ) میباشد


کلمات دیگر: