مترادف فریبنده : اغفالگر، اغواگر، دسیسه باز، دورو، ریاکار، سالوس، ظاهرنما، فریبکار، گول زن، ماکر، محیل، مزور، مکار، نیرنگ باز، جاذب، جذاب، فریب آمیز، افسونگر، جادوگر، دلربا، دلفریب، شیوا، شیوه گر، فتنه گر، فریبا، فریفتار
فریبنده
مترادف فریبنده : اغفالگر، اغواگر، دسیسه باز، دورو، ریاکار، سالوس، ظاهرنما، فریبکار، گول زن، ماکر، محیل، مزور، مکار، نیرنگ باز، جاذب، جذاب، فریب آمیز، افسونگر، جادوگر، دلربا، دلفریب، شیوا، شیوه گر، فتنه گر، فریبا، فریفتار
فارسی به انگلیسی
charming, fallacious, deceitful
catchy, deceptive, duper, fallacious, glamorous, glamourous, seductive, slick, trumpery
فارسی به عربی
جذاب , ساحر , ساحرة , سحر , فتان , فوز , مسک
مترادف و متضاد
جاذب، جالب، دلربا، خوش نما، فریبنده، مورد توجه، دلکش، کشنده
جذاب، دلربا، فریبنده، فریبا
دلربا، فریبنده
واهی، فریبنده، بی اساس، گمراه کننده، موهوم، وهمی یا خیالی
عیار، حیله گر، فریبنده، بامهارت
اصلی، فریبنده، ناقلا، شیطان
فریبنده، فریبا، فریب امیز، گمراه کننده، گول زننده
فریبنده، مسحور کننده، طلسم امیز
فریبنده
وسیع، حیله گر، فریبنده، ایراد گیر
فریبنده، مسحور کننده، افسون کننده
جاذب، فریبنده، ساری، واگیر، مسری
فریبنده
زیرک، فریبنده، مکار، پر تزویر، پر حیله
فریبنده، گمراه کننده، وهمی یا خیالی
اغفالگر، اغواگر، دسیسهباز، دورو، ریاکار، سالوس، ظاهرنما، فریبکار، گولزن، ماکر، محیل، مزور، مکار، نیرنگباز
جاذب، جذاب، فریبآمیز
افسونگر، جادوگر، دلربا، دلفریب، شیوا، شیوهگر، فتنهگر، فریبا، فریفتار
۱. اغفالگر، اغواگر، دسیسهباز، دورو، ریاکار، سالوس، ظاهرنما، فریبکار، گولزن، ماکر، محیل، مزور، مکار، نیرنگباز
۲. جاذب، جذاب، فریبآمیز
۳. افسونگر، جادوگر، دلربا، دلفریب، شیوا، شیوهگر، فتنهگر، فریبا، فریفتار
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - فریب دهنده ۲ - دلفریب : تاکسوتی زیبنده از دست باف قریحه خویش دروپوشم و حیلتی فریبنده از صنعت صیاغت خاطر خود برو بندم .
فرهنگ معین
(فِ یا فَ بَ دِ ) (اِفا. ) فریب دهنده .
لغت نامه دهخدا
فریبنده. [ ف ِ / ف َ ب َ دَ / دِ ] ( نف ) فریبکار. فریبا. فریب دهنده :
تو با این فریبنده مرد دلیر
ز دریا گذشتی بکردار شیر.
درفش مرا کس نیارد بزیر.
فریبنده گیتی شکارت نگیرد
جز آنگه که گویی گرفتم شکارش.
ندانستنی که بسیار است او را مکر و دستانها.
هشیار خردمند بخسته ست همانا.
گرچه فروزنده و زیبنده است
خاک بر او کن که فریبنده است.
ز وسواس دیو فریبنده دور.
به امید خود را فریبنده باش.
شه شهریاران تهی کرده جای
فریبنده را گفت نزد من آی.
تو گویی که زهر گزاینده است.
تو با این فریبنده مرد دلیر
ز دریا گذشتی بکردار شیر.
فردوسی.
تژاو فریبنده گفت ای دلیردرفش مرا کس نیارد بزیر.
فردوسی.
چنین است کار روزگار و دنیای فریبنده که حالها بر یکسان نگذارد. ( تاریخ بیهقی ). تعجب بماندم از حال این دنیا که فریبنده است. ( تاریخ بیهقی ). در این دنیای فریبنده مردم خوار چندانی بمانم که کارنامه این خاندان بزرگ برانم. ( تاریخ بیهقی ).فریبنده گیتی شکارت نگیرد
جز آنگه که گویی گرفتم شکارش.
ناصرخسرو.
بدین دهر فریبنده چرا غره شدی خیره ندانستنی که بسیار است او را مکر و دستانها.
ناصرخسرو.
دیو است جهان ، صعب فریبنده مر او راهشیار خردمند بخسته ست همانا.
ناصرخسرو.
حرص فریبنده را بر عقل رهنمای استیلا ندهد. ( کلیله و دمنه ).گرچه فروزنده و زیبنده است
خاک بر او کن که فریبنده است.
نظامی.
سروش درفشان چو تابنده هورز وسواس دیو فریبنده دور.
نظامی.
ز هرچ آن نیابی شکیبنده باش به امید خود را فریبنده باش.
نظامی.
|| دلربا. دلفریب : شه شهریاران تهی کرده جای
فریبنده را گفت نزد من آی.
دقیقی.
چو سودابه او را فریبنده گشت تو گویی که زهر گزاینده است.
فردوسی.
فرهنگ عمید
فریب دهنده.
جدول کلمات
فریبا
پیشنهاد کاربران
Glamour
Looks can be deceptive
ظواهر میتواند فریبنده باشد
ظواهر میتواند فریبنده باشد
مفتون کننده
دلفریب
کلمات دیگر: