کلمه جو
صفحه اصلی

کاویدن


مترادف کاویدن : تفحص کردن، جست وجوکردن، کاوش کردن، کندن، حفر کردن، کندوکاو کردن

فارسی به انگلیسی

burrow, dig, excavate, ransack, root, to dig, to search deeply

to dig, to search deeply


burrow, dig, excavate, ransack, root


فارسی به عربی

عائق , نقب

مترادف و متضاد

analyze (فعل)
تحلیل کردن، جدا کردن، تجزیه کردن، کاویدن، جزئیات را مطالعه کردن، تشریح کردن، با تجزیه ازمایش کردن، فرگشایی کردن

excavate (فعل)
کاویدن، حفر کردن، از خاک در اوردن، حفاری کردن

drag (فعل)
کاویدن، کشیدن، کشاندن، بزور کشیدن، سخت کشیدن، لاروبی کردن، با تور گرفتن

rummage (فعل)
کاویدن، زیر و رو کردن، خوب گشتن

analyse (فعل)
تحلیل کردن، کاویدن، جزئیات را مطالعه کردن، تشریح کردن، با تجزیه ازمایش کردن، فرگشایی کردن

تفحص کردن، جستجو کردن، کاوش کردن


کندن، حفر کردن


کندوکاو کردن


۱. تفحص کردن، جستجو کردن، کاوش کردن
۲. کندن، حفر کردن،
۳. کندوکاو کردن


فرهنگ فارسی

( مصدر ) ( کاوید کاود خواهد کاوید بکاو کاونده کاوان کاویده کاوش ) . ۱ - جستجو کردن تفحص کردن : [ بکاوید کاش را سر بسر که داند که چه بافت زر و گهر ] . ( عنصری ) ۲ - کندن حفر کردن حفاری کردن . ۳ - بحث کردن مناظره کردن . ۴ - ستیزه کردن نزاع کردن : [ ایشان خود از ما بهراسند و با ما نکاوند ] . ( کشف اسرار ) یا کاویدن با کسی . او را بقول و عمل آزار رسانیدن : [ گفت : با کسی مکاوید و بر کسی بهانه و زحمت منهید روزی شما میرسد بدان خرسند باشید ] . ( انجیل معظم )

فرهنگ معین

(دَ ) (مص م . ) ۱ - جستجو کردن ، کندن . ۲ - بحث کردن .

لغت نامه دهخدا

کاویدن. [ دَ ] ( مص ) ( از: کاو + یدن پسوند مصدری ). ( از حاشیه برهان چ معین ). جستجو کردن. ( برهان ).کابیدن. کافتن. ( حاشیه برهان چ معین ) :
بکاوید کالاش را سربسر
که داند که چه یافت زر و گهر.
عنصری.
اماحقیقت روح گویی چه چیز است و صفت خاص وی چیست ؟ شریعت رخصت نداده است از وی کاویدن. ( کیمیای سعادت ). || پیله کردن. سربسر گذاشتن. منازعه. ستیزه کردن. ( از یادداشتهای مؤلف ). کسی را بدست و زبان آزار دادن. ( برهان ) :
اگر با من دگر کاوی خوری ناگه
بسر بر تیغ و بر پهلوی شنگینه.
فرالاوی.
یک امسال با مرد برنا مکاو
بعنوان بیشی و هم باج و ساو.
فردوسی.
چو نامه بخوانی بیارای ساو
مرنجان تن خویش ، با بد مکاو.
فردوسی.
کسی نیز بر اترط کینه جوی
نیارست کاویدن از بیم اوی.
فردوسی.
|| انگولک کردن. وررفتن. ( یادداشت بخط مؤلف ). || حفر کردن. کندن زمین و جز آن را : چون بخت النصر بمرد مغز سر وی بکاویدند پشه ای بدیدند. ( تاریخ بلعمی ). غلامی پنج و شش پیاده کرد و گفت : فلان جای بکاوید، کاویدن گرفتند. ( تاریخ بیهقی ).
رخنه کاوید تا بجهد و فسون
خویشتن راز رخنه کرد برون.
نظامی.
به منقار زمین را بکاوید، دو سکره پدیدآمد، یکی زرین پر کنجد و یکی سیمین پرگلاب. آن مرغ سیر بخورد. ( تذکرةالاولیاء ). چون کاویدند او را کشته و به خون آغشته دیدند. ( مجالس سعدی ).
دل من گر بجویمش گنجی است
طبع من گر بکاومش کانی است.
مسعودسعد.
- پوست کاویدن ؛ توی پوست کسی رفتن. پشت سر کسی حرف زدن. در پوستین خلق افتادن :
غنی را به غیبت بکاوند پوست
که فرعون اگر هست در عالم اوست.
سعدی.

فرهنگ عمید

۱. جستجو کردن، تفحص کردن: بکاوید کالاش را سربه سر / که داند که چه یافت زرّ و گهر (عنصری: ۳۵۵ ).
۲. کندن، حفر کردن.
۳. (مصدر لازم ) [قدیمی، مجاز] بحث و ستیزه کردن، بگومگو کردن.
۴. [قدیمی، مجاز] وررفتن، دست زدن.

دانشنامه عمومی

این واژ در گویش عامیانۀ مردم تا جکستان به معنی انجام دادن عمل جنسی نیز به کار می رود


گویش اصفهانی

تکیه ای: beǰüyi
طاری: kâvây(mun)
طامه ای: ǰovâɂan
طرقی: kâvâymun
کشه ای: gerdâymun
نطنزی: ǰuvâɂan


واژه نامه بختیاریکا

پِتِنیدِن

جدول کلمات

ور رفتن

پیشنهاد کاربران

فعل کاویدن با ریشه کاو/kav، با فعل cave در زبان انگلیسی یکسان است ( هر دو به معنی حفر کردن ) .

این ریشه در واژه های انگلیسی و فارسی همچون concave، قفس و cage به کار رفته است. برای توضیحات تکمیلی لطفا به قسمت نظرات برای واژه قفس مراجعه فرمایید.

مرجع: یوتیوب، کانال Originally Same

کاویدن : تحریف کُویدن پهلوی و همریشه کلمه کُوِر انگلیسی به معنای کاونده

واژه ی کاویدن از ریشه ی خاو xau - کاو kau به معنای ایجاد سوراخ ستانده شده و با واژه ی cavern انگلیسی به معنی غار و سوراخ کوه همریشه است .
در زبان ترکی به غار "کؤهُل" گفته می شود که احتمال می رود با واژه ی cavern انگلیسی همریشه باشد .

پالیدن


کلمات دیگر: