کلمه جو
صفحه اصلی

قرمز کردن

فارسی به انگلیسی

crimson, incarnadine, to make red, to redden, to roast brown

to make red, to redden, to roast brown, crimson, incarnadine


crimson, incarnadine


فارسی به عربی

تدفق , قرمزی

مترادف و متضاد

flush (فعل)
سرخ شدن، خیط و پیت کردن، قرمز کردن، بطور ناگهانی غضبناک شدن، بهیجان امدن، چهره گلگون کردن، ابریزمستراح را باز کردن، اب را با فشار ریختن

crimson (فعل)
قرمز کردن

redden (فعل)
سرخ کردن، قرمز کردن، قرمز شدن

ruddle (فعل)
قرمز کردن، گل اخری زدن به


کلمات دیگر: