کلمه جو
صفحه اصلی

قبایل


برابر پارسی : تیره ها

فارسی به انگلیسی

trible, family


مترادف و متضاد

tribe (اسم)
تبار، خیل، قبیله، طایفه، خانواده، عشیره، حی، سبط، ایل، قبایل، ابه

فرهنگ فارسی

قبایل، جمع قبیله
( اسم ) جمع قبیله .

( اسم ) جمع قبیله .
و بلاد البرابره

فرهنگ معین

(قَ یِ ) [ ع . قبائل ] (اِ. ) جِ قبیله .

لغت نامه دهخدا

قبایل.[ ق َ ی ِ ] ( ع اِ ) قبائل. ج ِ قبیله. قبیله ها. گروه ها. ( غیاث ). دودمانها. رجوع به قبائل شود :
الا ای آفتاب جاودان تاب
اساس ملکت وشمع قبایل.
منوچهری.

قبائل . [ ق َ ءِ ] (اِخ ) (بلاد الَ ...) و بلادالبرابره .


قبائل. [ ق َ ءِ ] ( ع اِ ) ج ِ قبیله :
چشم بد از تو دور ای بدیع شمائل
یار من و شمع جمعو میر قبائل.
سعدی.
- قبائل بنی اسرائیل ؛ اسباط بنی اسرائیل.
رجوع به قبایل و قبیله شود.
|| قبائل رأس ؛ استخوانهای سر. صفائح جمجمه.

قبائل. [ ق َ ءِ ] ( اِخ ) ( بلاد الَ... ) و بلادالبرابره.

قبائل . [ ق َ ءِ ] (ع اِ) ج ِ قبیله :
چشم بد از تو دور ای بدیع شمائل
یار من و شمع جمعو میر قبائل .

سعدی .


- قبائل بنی اسرائیل ؛ اسباط بنی اسرائیل .
رجوع به قبایل و قبیله شود.
|| قبائل رأس ؛ استخوانهای سر. صفائح جمجمه .

فرهنگ عمید

قبیله#NAME?


= قبیله

فرهنگ فارسی ساره

تیره ها


دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی قَبَائِلَ: قبیله ها ( قبیله :همه افرادی که نسلشان به یک نفر می رسد)
معنی شُعُوباً: نژادها (جمع شِعب اما کلمه شعب در مورد زمین عبارت است از دامنه چند دره که اگر از طرف دامنه نگاه کنی به نظرت میرسد یک زمین است که در آخر ، چند شقه شده ، و اگر از طرف درهها نگاه کنی به نظرت میرسد که چند تکه زمین است که در آخر یکی شده بعضی دیگر گفتهاند ...
معنی یَتِیهُونَ: سرگردان هستند (عبارت "قَالَ فَإِنَّهَا مُحَرَّمَةٌ عَلَیْهِمْ أَرْبَعِینَ سَنَةً یَتِیهُونَ فِی ﭐلْأَرْضِ " : "[خدا] فرمود: این سرزمین مقدس [به کیفر نافرمانی] تا چهل سال بر آنان حرام شد، همواره در طول این مدت در زمینِ [سینا] سرگردان خواهند بود" ، به ...
ریشه کلمه:
قبل (۲۹۴ بار)

پیشنهاد کاربران

این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
گَنیان، گَنیاس، کولان، کولاس ( گَنیا، کولا= قبیله؛ سنسکریت + «ان، اس» )
«اس» پسوند اوپup ( = جمع ) در زبان سنسکریت است

طوائف


کلمات دیگر: