کپه کردن
فارسی به انگلیسی
فارسی به عربی
حشوة , مصرف
مترادف و متضاد
روی هم انباشتن، در بانک گذاشتن، کپه کردن، بلند شدن بطور متراکم، بانکداری کردن
کپه کردن، فشردن، لایی گذاشتن
فرهنگ فارسی
( مصدر ) توده کردن روی هم انباشتن .
تعبیری از خفتن با قصد نفرین
تعبیری از خفتن با قصد نفرین
لغت نامه دهخدا
کپه کردن . [ ک َ پ َ /پ ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تعبیری از خفتن با قصد نفرین .کپه ٔ مرگش را گذاشتن . (یادداشت مؤلف ). رجوع به کپه گذاشتن شود. || مردن . (یادداشت مؤلف ).
کپه کردن. [ ک َ پ َ /پ ِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) تعبیری از خفتن با قصد نفرین.کپه مرگش را گذاشتن. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به کپه گذاشتن شود. || مردن. ( یادداشت مؤلف ).
کپه کردن. [ ک ُپ ْ پ َ / پ ِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) گرد کردن بر فراز یکدیگر. کوت کردن. کود کردن. خرمن کردن. توده کردن. قبه کردن. تل کردن. ( یادداشت مؤلف ). روی هم انباشتن. ( فرهنگ فارسی معین ).
کپه کردن. [ ک ُپ ْ پ َ / پ ِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) گرد کردن بر فراز یکدیگر. کوت کردن. کود کردن. خرمن کردن. توده کردن. قبه کردن. تل کردن. ( یادداشت مؤلف ). روی هم انباشتن. ( فرهنگ فارسی معین ).
کپه کردن . [ ک ُپ ْ پ َ / پ ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) گرد کردن بر فراز یکدیگر. کوت کردن . کود کردن . خرمن کردن . توده کردن . قبه کردن . تل کردن . (یادداشت مؤلف ). روی هم انباشتن . (فرهنگ فارسی معین ).
پیشنهاد کاربران
به ضم ک. جمع کردن. خرمن کردن. روی هم ریختن در گویش کازرونی ( ع. ش )
کلمات دیگر: