مترادف کج : اریب، پیچیده، خم، خمیده، کژ، متمایل، معوج، منحنی، مورب، ناراست، ناصاف، ناهموار
متضاد کج : راست
برابر پارسی : کژ
crooked, curved, inclined, ill, wrong, unjust, dishonest, perverted, in a crooked manner, in a tilted or oblique position
atilt, awry, askew, bent, crisscross, sidelong, lopsided, oblique, side, skew, slant
اریب، پیچیده، خم، خمیده، کژ، متمایل، معوج، منحنی، مورب، ناراست، ناصاف، ناهموار ≠ راست
ویژگی عکس یا محور دستگاههای نقشهبرداری که دارای کجی هستند
(کَ) (ص .)1 - خمیده ، ناراست . 2 - نافرمان .
( ~ .) (اِ.) نوعی از ابریشم خام .
کج . [ ک َ ] (اِ) قز. کژ. نوعی از ابریشم فرومایه ٔ کم قیمت . (از برهان ) (ناظم الاطباء) : صنعت معتبر مردم این نواحی ... از منسوجات چوخا و خاچمز و چادر شبی که از کج می بافند. (التدوین ). || مهره ٔ سفید کم قیمت . (برهان ). قسمی از سپید مهره ٔ کم قیمت . (از منتهی الارب ). || مطلق قلاب . (از برهان ). قلاب . (ناظم الاطباء). || قلابی که بدان یخ در یخدان اندازند و کشتیبانان کشتی خصم را به جانب خود کشند. (برهان ) (ناظم الاطباء).
سنائی .
خاقانی .
حافظ.
نظام قاری .
واعظ قزوینی (از امثال وحکم ).
فردوسی .
فردوسی .
انوری .
اوحدی .
کج . [ ک َ ](اِخ ) نام شهری به مکران که بنا به نوشته ٔ لسترنج با اندک مسافتی در خاور قصر قند بوده و جغرافیانویسان اسلامی بصورت کیج و کیز هم آورده اند. (از جغرافیای تاریخی لسترنج ص 353). شاید محرف کفج باشد که صورتی از کوچ (معرب آن قفص ) است و بهر حال جای تأمل است .
کج . [ ک َج ج ] (اِخ ) یوسف بن احمد کج قاضی است . (منتهی الارب ).
کج . [ ک ُ ] (اِ) گیاهی است که کمان گران بر بازوی از جا برآمده بندند. (برهان ). گیاهی که بدان استخوانهای شکسته را بندند. (ناظم الاطباء).
کج . [ ک ُج ج ] (اِخ ) قتیبةبن کج بخاری محدثست . (منتهی الارب ).
کج .[ ک َج ج ] (ع مص ) کُجَّة بازیدن کودک . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به کجة شود.
ابریشم خام نتابیده.
۱. [مقابلِ راست] اریب.
۲. بهصورت نادرست.
۳. [مجاز] دارای انحراف اخلاقی.
۴. [قدیمی، مجاز] باطل.
〈 کج داشتن: (مصدر متعدی) کج نگه داشتن ظرف یا چیز دیگر.
(به ضم کاف) مخفف کجا،مکان
تکیه ای: kaǰ
طاری: kaǰ
طامه ای: kaǰ
طرقی: kaǰ
کشه ای: kaǰ
نطنزی: kaǰ
۱ابریشم نامرغوب ۲دستگاه نخ ریسی قدیمی