کلمه جو
صفحه اصلی

فعالیت


مترادف فعالیت : پرکاری، تلاش، جدیت، سخت کوشی، کار، کوشش، مشغله

برابر پارسی : تلاش، تکاپو، ناآرامی، پرکاری، کار و جنبش، کُنشگری، کنش وری، کوشش، کوشندگی

فارسی به انگلیسی

activity, agency, energy, pursuit, set-to

activity


فارسی به عربی

تحریک , حقیقة , نشاط

مترادف و متضاد

actuality (اسم)
امر مسلم، فعالیت، واقعیت

acting (اسم)
بازیگری، کفیل، فعالیت، ایفای نمایش، کاری، جدیت

activity (اسم)
کار، فعالیت، کنش وری، اکتیو ایی، چابکی، زنده دلی

stir (اسم)
فعالیت، حرکت، جنبش

پرکاری، تلاش، جدیت، سخت‌کوشی


کار، کوشش، مشغله


۱. پرکاری، تلاش، جدیت، سختکوشی
۲. کار، کوشش، مشغله


فرهنگ فارسی

( مصدر ) کوشش : فعالیتهای پارلمانی یا فعالیت به خرج دادن . کوشش کردن .

← آهنگ پرتوزایی


فرهنگ معین

(فَ یَّ ) [ ازع . ] (مص جع . ) کوشش .

لغت نامه دهخدا

فعالیت. [ ف َع ْ عا لی ی َ ] ( ع مص جعلی ، اِمص ) کوشش. ( فرهنگ فارسی معین ).
- فعالیت به خرج دادن ؛ کوشیدن. کوشش کردن. ( ازفرهنگ فارسی معین ).
- فعالیت داشتن ؛ کوشش کردن. ( فرهنگ فارسی معین ).
- فعالیت کردن ؛ کوشیدن.

فرهنگ عمید

۱. کاروکوشش بسیار، پرکاری.
۲. عمل به کار

دانشنامه عمومی

فعالیت (انگلیسی: Thermodynamic activity) در ترمودینامیک شیمیایی به غلظت مؤثر گونه های شیمیایی موجود در یک مخلوط گفته می شود؛ بدین معنی که پتانسیل شیمیایی گونه ها وابسته به فعالیت یک محلول حقیقی است که خودش به غلظت یک محلول ایده آل بستگی دارد. فعالیت یک کمیت بدون بعد در نظر گرفته می شود، اگرچه مقدار آن به حالت استاندارد ترمودینامیکی گونه ها وابسته است. فعالیت یک ماده خالص در فازهای چگال (جامد و مایع)، برابر یک قرار داده شده است. این کمیت در گازها، فشار جزئی مؤثر که با فوگاسیته توصیف می شود، بیان می گردد.
بی دوامی
تعادل شیمیایی
تعادل ترمودینامیکی
انبساط حرارتی

دانشنامه آزاد فارسی

فعّالیّت (activity)
در فیزیک، تعداد ذرات گسیل شده در هر ثانیه، از یک منبع پرتوزا. این اصطلاح به منظور توضیح میزان پرتوزایی یا خطر بالقوۀ آن منبع به کار می رود. یکای فعالیت بکرل (Bq) است که از نام هانری بکرل، فیزیک دان فرانسوی، گرفته شده است.

فرهنگ فارسی ساره

کوشش، تکاپو، کار و جنبش، کنشگری، کنش ور


فرهنگستان زبان و ادب

[فیزیک] ← آهنگ پرتوزایی

پیشنهاد کاربران

کنشگری

کارکرد

Activity

فَعالیَت
تَکاپو ، تَکاپویی ، کارایی ، کارازی ( کار - آز - ای )
ریختارِ فَعّال دَر زَبانِ اَرَبی نِشان دَهَنده یِ بیش کاری وَ بَس اَنجامی کَسی اَست که آن کار را بِسیار می کُنَد وَ به این گونه مینه یِ پیشه یِ آن کَس را یافته اَست ، با اَفزودِگیِ - ایت اَز رویِ آن نام واژه یِ دیگَری بَر ساخته می شَوَد که آن کار را می شِناسانَد ، نامِ پیشه ها به زَبانِ اَرَبی وَ دَرآمَده به پارسی اَز رویِ ریختارِ فَعّال :
بَقّال = خوار و بار فُروش
قَصّاب = گوشت فروش
بَزّاز = پارچه فُروش
خَرّاز = خِرت و پِرت فُروش
خَطّاط = خوش نِویس
نَقّاش ، رَسّام= خوش نِگار ( نِگارگَر ، نِگارَنده ، نِگارِشگَر )
حَرّاف = پُرگو
عَطّار = داروگَر ، دارو فُروش ، داروساز
خیّام = چادُردوز
نَدّاف = پَنبه زَن
نَطّاق = سُخَن ران
رَزّاز = بِرِنج فُروش
رَقّاص = دَست اَفشان ، پای کوب ، وَشتار ، رَخسَنده
رَمّال = پیش گو ( با ریگ / شِن / سَنگ ریزه= رَمل )
دَلّاک = کیسه کِش
دَبّاغ = پوستگَر ، دِرَفشگَر
خَبّاز = نانوا ، نان پَز
قَنّاد = شیرینی پَز
کَذّاب = بِسیار دُروغ گو ، دُروغ وَند
کَفّاش = کَفشگَر ، کَفش دوز ، مُوزَه گَر ، پای اَفزار ساز
خَیّاط = دوزَنده ، جامه دوز
حَمّال = بارکِش ، باربَر ، کولبَر ، پُشته بَر ، پُشت بَر
عَلّاف = اَسپَست فُروش ( اَسپَست = عَلَف ، عُلوفه )
عَلّام ( عَلّامه ) = دانا ( عالِم = دانِشمَند، دانَنده )
عَکّاس = رُخش گیر ، رُخشگَر ( اَخشگَر )
طَنّاز = تَن ناز گَر ، نازگَر
طرّاح = پیش اَنداز ، پیش داز ، فَراداز ، فُروداز
پیش اَفکَن ، پیش کَن ، فَراکَن ، فُروکَن
پیش نِه ، فَرانِه ، فُرونِه
پیش یاز ، پیش آز ، فَرازه، فَرایاز ، فُرویاز


Activity
Action

کارکرد ، کار


کلمات دیگر: