کلمه فرقه به شکلی که امروزه استفاده می شود، عبارتی برای اشاره به جنبش های نوپدید دینی یا سایر گروه هایی است که اعتقادات آن ها یا رفتارهایشان از نظر عموم مردم غیرعادی یا غریب محسوب می شود.از لغت فرقه به عنوان ابزاری برای تخریب علیه گروه هایی استفاده می شود که اعتقادات یا رفتارهایی غیر منطقی دارند، بدون آن که تعریف دقیق و ثابتی از کلمه فرقه ارائه شود.فرقه ها در دهه ۱۹۳۰ مورد توجه تحقیقات علوم اجتماعی در حوزه مطالعه رفتارهای
مذهبی قرار گرفتند.این گروه ها مورد انتقاد جریان غالب
مسیحیت قرار داشتند چرا که اعتقاداتشان با قرائت رسمی مسیحیت متفاوت بود. در دهه ۱۹۷۰ جنبش های ضد فرقه ای به وجود آمدند.پیدایش جنبش های ضد فرقه ای تا حدودی محصول اعمال خشونت آمیز و رفتارهای مجرمانه ای بود که توسط اعضای برخی از فرق صورت گرفته بود. برخی از مدعیات جنبش های ضد فرقه ای مورد تردید محققان قرار گرفت که بعدها به مناقشات بیشتر در این خصوص منجر شد.رفتارهای تبعیض آمیز علیه اعضای فرقه ها در برخی کشورها موضوعی دنباله دار بوده است. به طور مشابه مسائل مرتبط با فرقه های آخرالزمانی و همچنین فرقه های مخرب هم به شکل ممتد مورد توجه بوده است. دولت ها سیاست های مختلفی را در قبال فرقه ها پیگیری کرده اند. طیف این سیاست ها از تحمل و مدارا تا برخورد خصم آمیز کشیده شده است. نوع برخورد دولت ها با فرق نیز از جمله مسائل مناقشه برانگیز بوده است.لغت فرقه در ابتدا برای تشریح گروهی از مردم استفاده می شد که خدایی را می پرستیدند. این لغت اولین بار در قرن هفدهم و برای اشاره به بیعت و عهد بستن با یک خدا استفاده شد. این لغت از معادل فرانسوی آن culte با ریشه لاتین cultus به معنای پرستش و صفت cultus به معنای ماوی، پرورش دهنده، پرستیده شده آمده است که از فعل colere به معنای رسیدگی کردن یا پرورش دادن مشتق شده است.
سریال سارق روح
مفهوم فرقه در سال ۱۹۳۲ و توسط جامعه شناس آمریکایی هاوارد بوکر و به عنوان نسخه کامل شده ای از تیپ شناسی کلیسا-فرقه ارائه شده توسط متخصص الاهیات آلمانی ارنست ترولتش، به دسته بندی های جامعه شناسان وارد شد. هدف ترولتش این بود که بین سه رفتار مذهبی تفکیک قائل شود، کلیسا (دین)، مذهب (زیرشاخه های یک دین) و عرفان. بوکر از دو گروه اول ترولتش چهار دسته استخراج کرد به این ترتیب که کلیسا را به دو گروه کلیسای مسیحی (به معنای یک واحد کلی) و مذاهب (به معنای زیر شاخه های مسیحیت مثل کاتولیک، ارتدوکس و …)، و مذهب را به دو گروه اقلیت (به معنای انشعاب مذهبی از شاخه اصلی) و فرقه تقسیم کرد.تعریف بوکر از فرقه معادل تعریف ترولتش از عرفان بود با مفهوم گروه های کوچک دینی فاقد سازماندهی، که بر شخصی بودن اعتقادات تأکید دارند.بعدها تقسیم بندی هایی بر اساس این دسته بندی شکل گرفت، با تأکید مضاعف بر فرقه ها به عنوان گروه های مذهبی انحرافی که «دریافت ها شخصی خود را خارج از فرهنگ قالب مذهبی مطرح می کنند».اعتقاد غالب بر این است که این اتفاق به تنش های شدید بین این گروه و فرهنگ عمومی جامعه ای که گروه در آن قرار دارد، منجر می شود. این همان اتفاقی است که در خصوص اقلیت های مذهبی نیز رخ می دهد.جامعه شناسان معتقدند که بر خلاف اقلیت های مذهبی که محصول یک انشعاب مذهبی هستند و از این رو پیوستگی خود را با اعتقادات و رفتارهای سنتی حفظ می کنند، فرقه ها به شکل ناگهانی و پیرامون عقاید و مناسک بدیع شکل می گیرند.
در سال های دهه ۱۹۴۰، مخالفت های طولانی مدت برخی از شاخه های مسیحیت در مقابل غیر مسیحیان یا کسانی که کافرمرتد، مسیحی جعلی یا اختلاطی محسوب می شدند، در حرکتی به نام جنبش مسیحی ضد فرقه ایمستقر در آمریکا منجر شد. از نظر آن هایی که عضو این جنبش بودند، همه گروه های مذهبی که مدعی مسیحیت بودند اما خارج از دایره مسیحیت ارتدوکس پنداشته می شدند، فرقه محسوب می شدند.فرقه های مسیحی جنبش های نوپدید دینی بودند که پس زمینه ای از مسیحیت داشتند اما از نگاه سایر کلیساها دارای عقاید انحرافی محسوب می شدند.محقق مسیحی والتر مارتین کتابی تأثیرگذار به نام پادشاهی فرقه ها منتشر کرد و در آن فرقه های مسیحی را به این شکل تعریف کرد که آن ها کسانی هستند که به جای پیروی از قرائتی از انجیل که مورد قبول جریان اصلی مسیحیتاست، دنباله روی نظرات شخصی یک نفر شده اند. او از گروه هایی چون کلیسای عیسی مسیح قدیسین آخرالزمان، مسیحیت علمی، شاهدان یهوه، جهانی سازی توحید و یگانگی به عنوان مصادیق این موضوع یاد می کند.در اوایل دهه ۱۹۷۰، جنبشی سکولار علیه گروه های فرقه ای شکل گرفت. سازمان هایی که جنبش ضد فرقه (ACM) را به راه انداختند اغلب خانواده های کسانی بودند که دین خود را با پیوستن به این فرقه ها تغییر داده بودند. این خانواده ها بر این اعتقاد بودند که عزیزانشان به خواست خودشان قادر به ایجاد تغییرات چندانی در زندگیشان نیستند. برخی از روانشناسان و جامعه شناسانی که در این حوزه کار می کردند، دلیل این نظر خانواده ها را این می دانستند که از روش های شستشوی مغزی برای وفادار نگاه داشتن اعضای فرقه ها استفاده شده بود.این ایده که فرقه ها اعضای خود را شستشوی مغزی می دادند به یک تم واحد منتقدان فرقه ها تبدیل شد. حتی در لایه های افراطی تر جنبش ضد فرقه از تکنیک هایی موسوم به برنامه زدایی اجباری اعضای فرقه ها به عنوان روشی مرسوم یاد می شد.در رسانه های ارتباط جمعی و در بین عموم مردم لغت فرقه مفهوم ضمنی منفی پیدا کرد. این لغت یادآور اقداماتی چون آدم ربایی، شستشوی مغزی، سوءاستفاده روانی، سوءاستفاده جنسی و سایر رفتارهای مجرمانه و نیز کشتار جمعی بود. هم زمان با این که وجود اکثر این کیفیات منفی فقط در تعداد خیلی اندکی از گروه های نوپدید دینی به شکل مستند اثبات شده بود، فرهنگ عمومی اغلب آن را بر روی هر گروه مذهبی که به عنوان منحرف محسوب می شود بسط می دهد، هرچند که فعالیت آن ها صلح آمیز و قانونمند باشند.منتقدان سکولار فرقه ها، مثلاً اعضای جنبش ضد فرقه، تمایل به این دارند که فرقه را به عنوان گروهی تعریف کنند که گرایش به دستکاری، استثمار یا کنترل اعضایشان دارند. فاکتورهای ویژه ای که برای رفتارهای فرقه ای برشمرده می شوند عبارتند از، کنترل ذهنی اعضا از طریق دستکاری ساختار ذهنی و به شکل اقتدارگرایانه، ساختار کمونی (ایزوله شده از جهان خارج) و توتالیتر، تبلیغ ایدئولوژیک شدید، برنامه های سیستماتیک تلقین، و بقا در طبقه متوسط جامعه.رسانه ها بلافاصله به دنبال جریان به وجود آمده به راه افتادندو دانشمندان علوم اجتماعی که هوادار جریان ضد فرقه بودند (و معمولاً هم روانشناس بودند) مدل های پیچیده تری را برای شستشوی مغزی معرفی نمودند.همزمان با این که برخی از روانشناسان پذیرای چنین تئوری هایی بودند، جامعه شناسان نسبت به قابلیت این تئوری ها در توضیح دادن چرایی پیوستن به جنبش های نوپدید دینی مشکوک بودند.در اواخر دهه ۱۹۸۰ روانشناسان و جامعه شناسان شروع به کنار گذاشتن تئورهایی چون شستشوی مغزی و کنترل ذهن کردند. هرچند آن ها ممکن است معتقد باشند که مکانیزم های کمتر اجباری برای تأثیرگزاری بر ذهن اعضای این گروه ها وجود دارد، با این حال به این نتیجه رسیدند که عضویت در جنبش های نوپدید دینی در اصل محصول یک انتخاب آگاهانه و منطقی است.
به مرور اغلب جامعه شناسان و محققان دینی نیز شروع به کنار گذاشتن لغت فرقه نمودند، چرا که تداعی گر مفاهیم منفی در اذهان عمومی بود. برخی هوادار استفاده از لغات جدیدی چون جنبش نوپدید دینی، دین جایگزین یا دین جدید برای اغلب گروه هایی بودند که از آن ها به عنوان فرقه یاد می شد.اما کماکان هیچ کدام از این اصطلاحات چندان موفقیتی در جا افتادن در فرهنگ عمومی یا رسانه ها پیدا نکردند. دیگر محققان سعی دارند که لغت فرقه را از گرو این مناقشات آزاد کرده تا آن را به عنوان یک مفهوم خنثی برای گفتمان های علمی به کار بگیرند.محققان تخمین می زنند که تعداد جنبش های نوپدید دینی، که برخی از آن ها (و نه همه شان) برچسب فرقه خورده اند، در سراسر جهان به ده ها هزار گروه می رسد. ریشه بسیاری از این گروه ها در آسیا یا آفریقا قرار دارد. اکثریت غالب این گروه ها تعداد انگشت شماری عضو دارند. شمار اعضای برخی از آن ها به هزاران تن می رسد و فقط تعداد معدودی بیش از یک میلیون عضو دارند.در سال ۲۰۰۷ یک محقق دینی به نام ایلیا سیگلر این گونه نظر داد که هرچند عقاید هیچ کدام از جنبش های نوپدید دینی به عقیده غالب در هیچ کدام از کشورها تبدیل نشده است اما بسیاری از مفاهیمی که اولین بار توسط آن ها ارائه می گردد (که اغلب به عنوان ایده های عصر جدید شناخته می شوند) به بخشی از فرهنگ غالب جهانی تبدیل شده اند.
wiki: ژان کلود ون دم و لس ولدون و تهیه کنندگی آوی لرنر محصول سال ۲۰۰۱ میلادی است.
۱۳ دسامبر ۲۰۰۱ (۲۰۰۱-12-۱۳) (آلمان)
۱۲ مارس ۲۰۰۲ (۲۰۰۲-03-۱۲) (آمریکا)
در این فیلم ون دام نقش شخصی به نام رودی را بازی می کند که پدرش یک باستان شناس است. پدرش عازم سفری به اسرائیل می شود که در آنجا ناپدید شده و رودی می رود تا وی را پیدا کند. رئیس پلیس ادعا می کند که پدرش اصلاً وارد کشور نشده…
فرقه (نشان شناسی). فرقه (انگلیسی: Order) عضویت شخص در یکی از فرقه های شهسواری یا نظامی را بازتاب می دهد.