کلمه جو
صفحه اصلی

گروگیر

فارسی به عربی

مرتهن

مترادف و متضاد

mortgagee (اسم)
مرتهن، گروگیر

pawnbroker (اسم)
مرتهن، گروگیر، بنگاه رهنی، وامده

pawnee (اسم)
گروگیر، گروستان

فرهنگ فارسی

( صفت ) گرو گیرنده : عارف و عامی بودند گرو گیر از تو تو از آن هردو گرو گیر بفریاد و نفیر . ( سوزنی )

لغت نامه دهخدا

گروگیر. [ گ ِ رَ / رُو ] ( نف مرکب ) رهن گیرنده. کسی که از دیگری چیزی رابه رهن ستاند مقابل وام یا تعهدی دیگر :
عارف و عامی بودند گروگیر از تو
تو از آن هر دو گروگیر به فریاد و نفیر.
سوزنی.


کلمات دیگر: