کتابی
فارسی به انگلیسی
bookish, biblical
فارسی به عربی
ادبی , مثقف
مترادف و متضاد
ادیب، ادبی، کتابی، ادیبانه، ادبیاتی، وابسته به ادبیات
لفظ قلم، کتابی، غیر متداول
کتابی، تحریری، وابسته به کتابت
فرهنگ فارسی
۱ - ( صفت ) منسوب به کتاب . ۲ - کافر کتابی : [ از علم رهی بمعرفت پیدا کن . مانند کتابی که مسلمان گردد ] . ( جل سیادت ) یا کافر کتابی . ۳ - ( اسم ) نوعی شیش. مخصوص مشروب بغلی . یا کتابی ایستادن ( در اتوبوس و غیره ) . مانند کتاب ( در قفسه ) پهلوی هم و تنگ یکدیگر سر پا ایستادن .
منسوب به کتاب بمعنی مکتب و دبستان
منسوب به کتاب بمعنی مکتب و دبستان
فرهنگ معین
(کِ ) [ ع - فا. ] ۱ - (ص نسب . ) منسوب به کتاب : کافر کتابی . ۲ - (اِ. ) نوعی شیشة مخصوص مشروب ، بغلی .
لغت نامه دهخدا
کتابی. [ ک ِ ] ( ص نسبی ) منسوب به کتاب. از کتاب. ( یادداشت مؤلف ). || همانند کتاب. غیرقطور. شکم برنیامده. میان باریک.
- کتابی ایستادن ؛ همانند کتاب تنگ هم قرار گرفتن چنانکه برآمدگی و قطر پیدا نکند.
|| ( اِ ) قسمی ظرف شیشه شبیه به بغلی که شکم آن برآمده نیست. قسمی ظرف شیشه چهارضلعی دراز. قسمی شیشه شراب شبیه به کتاب. ( یادداشت مؤلف ) :
زاهد به کتابی و کتاب من و تو
سنگ است و صراحی انتساب من و تو
تو مرده کوثری و من زنده می
مشکل که بیک جو رود آب من و تو.
کتابی. [ ک ِ ] ( ص نسبی ) شرعاً کافری است که به پاره ای از کیشهای کتابهای منسوخ متدین باشد. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). کافر کتابی که دین منسوخ دارد. ( غیاث اللغات ) :
از علم رهی به معرفت پیدا کن
مانند کتابی که مسلمان گردد.
- کافر کتابی ؛ کافری که امت پیغمبری باشد مثل یهود و نصاری و منکر دین محمدی بود. ( آنندراج ) :
ز خط صفحه رویش نظر نمی گیرم
بسوی عشق چو من کافر کتابی نیست.
کتابی. [ ک ُت ْ تا ] ( ص نسبی ) منسوب به کُتّاب بمعنی مکتب و دبستان. ( غیاث اللغات ).
- کتابی ایستادن ؛ همانند کتاب تنگ هم قرار گرفتن چنانکه برآمدگی و قطر پیدا نکند.
|| ( اِ ) قسمی ظرف شیشه شبیه به بغلی که شکم آن برآمده نیست. قسمی ظرف شیشه چهارضلعی دراز. قسمی شیشه شراب شبیه به کتاب. ( یادداشت مؤلف ) :
زاهد به کتابی و کتاب من و تو
سنگ است و صراحی انتساب من و تو
تو مرده کوثری و من زنده می
مشکل که بیک جو رود آب من و تو.
خیام.
کتابی. [ ک ِ ] ( ص نسبی ) شرعاً کافری است که به پاره ای از کیشهای کتابهای منسوخ متدین باشد. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). کافر کتابی که دین منسوخ دارد. ( غیاث اللغات ) :
از علم رهی به معرفت پیدا کن
مانند کتابی که مسلمان گردد.
جلال سیادت ( از آنندراج ).
|| یهودی. ( ناظم الاطباء ).- کافر کتابی ؛ کافری که امت پیغمبری باشد مثل یهود و نصاری و منکر دین محمدی بود. ( آنندراج ) :
ز خط صفحه رویش نظر نمی گیرم
بسوی عشق چو من کافر کتابی نیست.
ملامفید بلخی ( از آنندراج ).
کتابی. [ ک ُت ْ تا ] ( ص نسبی ) منسوب به کُتّاب بمعنی مکتب و دبستان. ( غیاث اللغات ).
کتابی . [ ک ِ ] (ص نسبی ) شرعاً کافری است که به پاره ای از کیشهای کتابهای منسوخ متدین باشد. (از کشاف اصطلاحات الفنون ). کافر کتابی که دین منسوخ دارد. (غیاث اللغات ) :
از علم رهی به معرفت پیدا کن
مانند کتابی که مسلمان گردد.
|| یهودی . (ناظم الاطباء).
- کافر کتابی ؛ کافری که امت پیغمبری باشد مثل یهود و نصاری و منکر دین محمدی بود. (آنندراج ) :
ز خط صفحه ٔ رویش نظر نمی گیرم
بسوی عشق چو من کافر کتابی نیست .
از علم رهی به معرفت پیدا کن
مانند کتابی که مسلمان گردد.
جلال سیادت (از آنندراج ).
|| یهودی . (ناظم الاطباء).
- کافر کتابی ؛ کافری که امت پیغمبری باشد مثل یهود و نصاری و منکر دین محمدی بود. (آنندراج ) :
ز خط صفحه ٔ رویش نظر نمی گیرم
بسوی عشق چو من کافر کتابی نیست .
ملامفید بلخی (از آنندراج ).
کتابی . [ ک ِ ] (ص نسبی ) منسوب به کتاب . از کتاب . (یادداشت مؤلف ). || همانند کتاب . غیرقطور. شکم برنیامده . میان باریک .
- کتابی ایستادن ؛ همانند کتاب تنگ هم قرار گرفتن چنانکه برآمدگی و قطر پیدا نکند.
|| (اِ) قسمی ظرف شیشه ٔ شبیه به بغلی که شکم آن برآمده نیست . قسمی ظرف شیشه ٔ چهارضلعی دراز. قسمی شیشه ٔ شراب شبیه به کتاب . (یادداشت مؤلف ) :
زاهد به کتابی و کتاب من و تو
سنگ است و صراحی انتساب من و تو
تو مرده ٔ کوثری و من زنده ٔ می
مشکل که بیک جو رود آب من و تو.
- کتابی ایستادن ؛ همانند کتاب تنگ هم قرار گرفتن چنانکه برآمدگی و قطر پیدا نکند.
|| (اِ) قسمی ظرف شیشه ٔ شبیه به بغلی که شکم آن برآمده نیست . قسمی ظرف شیشه ٔ چهارضلعی دراز. قسمی شیشه ٔ شراب شبیه به کتاب . (یادداشت مؤلف ) :
زاهد به کتابی و کتاب من و تو
سنگ است و صراحی انتساب من و تو
تو مرده ٔ کوثری و من زنده ٔ می
مشکل که بیک جو رود آب من و تو.
خیام .
کتابی . [ ک ُت ْ تا ] (ص نسبی ) منسوب به کُتّاب بمعنی مکتب و دبستان . (غیاث اللغات ).
فرهنگ عمید
۱. نوشتاری مانند: سخن کتابی.
۲. دارای شکل تخت و کتاب مانند: باتری کتابی.
۳. (اسم ) ظرف شیشه ای با دهانۀ باریک و بدنۀ مکعب مستطیل برای نوشیدنی های الکلی، بغلی.
۴. (قید ) [مجاز] کنار هم و بدون فاصله.
۵. (اسم، صفت نسبی ) (فقه ) [قدیمی] غیرمسلمان معتقد به یکی از کتاب های آسمانی، اهل کتاب.
= کتابی زدن: (مصدر متعدی ) [قدیمی، مجاز] نوشیدن شراب از شیشۀ کتابی.
۲. دارای شکل تخت و کتاب مانند: باتری کتابی.
۳. (اسم ) ظرف شیشه ای با دهانۀ باریک و بدنۀ مکعب مستطیل برای نوشیدنی های الکلی، بغلی.
۴. (قید ) [مجاز] کنار هم و بدون فاصله.
۵. (اسم، صفت نسبی ) (فقه ) [قدیمی] غیرمسلمان معتقد به یکی از کتاب های آسمانی، اهل کتاب.
= کتابی زدن: (مصدر متعدی ) [قدیمی، مجاز] نوشیدن شراب از شیشۀ کتابی.
پیشنهاد کاربران
ستاره ها یک یک رنگ می باختن ، چمنزار غرق در شبنم بود.
کلمات دیگر: