کلمه جو
صفحه اصلی

کتک زدن

فارسی به انگلیسی

beat, flail, maul, paste, thrash, trounce, clock, lick, trim, whale, to beat, to thrash

to beat, to thrash


beat, flail, maul, paste, thrash, trounce


فارسی به عربی

اضرب , تهیج , صفعة , ضربة , قدح , هراوة

مترادف و متضاد

smack (فعل)
دوست داشتن، کتک زدن، با صدا غذا خوردن، ماچ صدادارکردن، مزه مخصوصی داشتن، کف دستی زدن

beat (فعل)
زدن، شلاق زدن، چوب زدن، کتک زدن، کوبیدن، تپیدن، منکوب کردن، ضرب زدن، سخت زدن

clobber (فعل)
زدن، کتک زدن، وصله کردن

thrash (فعل)
شلاق زدن، کتک زدن، کوبیدن، خرمن کوبی کردن، از پوست دراوردن

drub (فعل)
زدن، چوب زدن، کتک زدن، شکست دادن

fustigate (فعل)
چوب زدن، کتک زدن، کوبیدن، انتقاد کردن

bludgeon (فعل)
کتک زدن، با چماق زدن، مجبور کردن

mug (فعل)
کتک زدن

scutch (فعل)
شلاق زدن، کتک زدن، پنبه زنی کردن

فرهنگ فارسی

( مصدر ) کسی را مورد ضرب ( کتک ) قرار دادن : [ فنی را کتک سختی زدم ... ] ( یکی بود یکی نبود )

فرهنگ معین

( ~ . زَ دَ ) (مص م . ) تنبیه بدنی کردن .

لغت نامه دهخدا

کتک زدن. [ ک ُ ت َ زَ دَ ] ( مص مرکب ) سیاست کردن. آزردن. جفا نمودن. ( ناظم الاطباء ). کسی را مورد ضرب ( کتک ) قرار دادن. ( فرهنگ فارسی معین ). زدن با هر چیز. زدن با دست یا چوب و امثال آن. زدن برای شکنجه.

واژه نامه بختیاریکا

زِیدِن؛ ور ششتن

پیشنهاد کاربران

ضرب و شتم

Bust


کلمات دیگر: