مترادف قامت : اندام، بالا، تنه، قد، هیکل
برابر پارسی : اندام
اندام، بالا، تنه، قد، هیکل
(مَ) [ ع . قامة ] (اِ.) قد، اندام ، تنة آدمی . ج . قامات .
( ~ .) [ ازع . قامة ] (اِ.) اذان خفیف که پس از اذان گویند.
قامت . [ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان برگشلو بخش حومه ٔشهرستان ارومیه . در 10500گزی خاور ارومیه و 2500گزی جنوب شوسه ٔ کلمانخانه به ارومیه واقع است . جلگه و معتدل مالاریائی است . 200 تن سکنه دارد. آب آن از شهرچای و محصولات آن غلات ، انگور، توتون ، چغندر، حبوبات و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان جوراب بافی است . راه ارابه رو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
قامت . [ م َ ] (اِخ ) کوهی است به نجد. (منتهی الارب ) (معجم البلدان ج 7 ص 19).
ناصرخسرو.
ناصرخسرو.
ناصرخسرو.
معزی .
نظامی .
نظامی .
نظامی .
کمال اسماعیل (از آنندراج ).
سعدی .
سعدی (گلستان ).
سعدی .
سعدی .
سعدی (از آنندراج ).
سلمان ساوجی (از آنندراج ).
ملا نظیری (از آنندراج ).
صائب (از آنندراج ).
صائب .
صائب (از آنندراج ).
واله هروی (از آنندراج ).
محسن تأثیر (از آنندراج ).
ناصرخسرو.
خاقانی .
اذان خفیف و کلماتی که در آغاز نماز میگویند؛ اقامه.
〈 قامت بستن (زدن، گفتن): (مصدر لازم) به نماز ایستادن؛ قد قامتالصلوة گفتن.
〈 قامت کردن: (مصدر لازم) = 〈 قامت بستن: ◻︎ بر در مسجد گذاری کن که پیش قامتت / در نماز آیند آنهایی که قامت میکنند (اوحدی: ۲۰۹).
۱. قد؛ بلندی تنۀ آدمی.
۲. اندام.