کلمه جو
صفحه اصلی

فروتن


مترادف فروتن : افتاده، خاشع، خاضع، خاکسار، شکسته نفس، متواضع، محجوب

متضاد فروتن : خودخواه، خویشتن بین، متکبر

فارسی به انگلیسی

humble, meek, modest, reverent, reverential, unassuming

humble, meek


فارسی به عربی

ابله , اهانة , متواضع , مستوی واطی , معتدل , مهذب , ودیع

فرهنگ اسم ها

اسم: فروتن (پسر) (فارسی) (تلفظ: forutan) (فارسی: فروتن) (انگلیسی: forutan)
معنی: افتاده، متواضع، آن که خود را از دیگران برتر نداند، آن که خودپسند نیست

(تلفظ: forutan) آن که خود را از دیگران برتر نداند ، آن که خودپسند نیست ، متواضع .


مترادف و متضاد

humble (صفت)
پست، فروتن، خاضع، محقر، زبون، خاکی، خاشع، بدون ارتفاع

simple (صفت)
ساده، نادان، بی تزویر، فروتن، ناازموده، بسیط، خام، سهل، بی تکلف

modest (صفت)
ساده، فروتن، فای، افتاده، معتدل، نسبتا کم، متواضع، باحیا

discreet (صفت)
محتاط، فروتن، با احتیاط، با خرد، دارای تمیز و بصیرت

meek (صفت)
مهربان، رام، بی روح، فروتن، خاضع، ملایم، نجیب، حلیم، افتاده، بردبار، با حوصله

artless (صفت)
ساده، بی هنر، ساده لوح، ساده دل، بی صنعت، بی تزویر، غیر صنعتی، فروتن، ساده طبع

blushing (صفت)
فروتن، خاضع

submissive (صفت)
فروتن، خاضع، مطیع، حلیم، خاشع

bashful (صفت)
فروتن، خاضع، خجول، کمرو، محجوب، خجالتی، خجالت کش، ترسو، فای

coy (صفت)
فروتن، کمرو، خجالتی، نازکن، غالبا در مورد زن گفته میش

low (صفت)
پست، فروتن، پایین، محقر، اندک، افتاده، کم، اهسته، پست ومبتذل

demure (صفت)
جدی، فروتن، سنگین، متین

homely (صفت)
زشت، ساده، فروتن، مثل خانه، بد گل، خودمانی وصمیمانه، فاقد جمال

unpretentious (صفت)
فروتن، بی تکلف، نام تظاهر، خالی از جلال و ابهت

prostrate (صفت)
فروتن، بخاک افتاده، روی زمین خوابیده، دمر خوابیده

افتاده، خاشع، خاضع، خاکسار، شکسته‌نفس، متواضع، محجوب ≠ خودخواه، خویشتن‌بین، متکبر


فرهنگ فارسی

افتاده، متواضع، بی تکبر، فروتنی:افتادگی، تواضع
متواضع افتاده مقابل بر تن متکبر

فرهنگ معین

(فُ تَ ) (ص مر. ) متواضع ، افتاده .

لغت نامه دهخدا

فروتن. [ ف ُ ت َ ] ( ص مرکب ) ( از: فرو + تن ). ( حاشیه برهان قاطع چ معین ). تواضعکننده و متواضع. ( برهان ). خاضع. خاشع. نرم گردن. ( یادداشت بخط مؤلف ) :
فروتن بود شه که دانا بود
به دانش بزرگ وتوانا بود.
فردوسی.
فروتن بود هرکه دارد خرد
سپهرش همی در خرد پرورد.
فردوسی.
خورشید سرفکنده و مه خویشتن شناس
مریخ سرفکنده و کیوان فروتن است.
انوری.
- فروتن شدن ؛ تواضع نمودن :
به آموختن چون فروتن شوی
سخن را ز دانندگان بشنوی.
فردوسی.

فرهنگ عمید

افتاده، متواضع، خاکی، بی تکبر.

دانشنامه عمومی

فروتن (ابهام زدایی). فروتن (تلفظ می شود /forutæn/) می تواند به افراد زیر اشاره کند:
محمدرضا فروتن، بازیگر ایرانی
علی فروتن، بازیگر ایرانی
یوسف فروتن، نوازنده ایرانی
بهروز فروتن، کارآفرین ایرانی
بهمن فروتن، مربی فوتبال ایرانی
صالح فروتن نیک، بسکتبالیست ایرانی

فروتن (نام خانوادگی). فروتن یک نام خانوادگی است. افراد سرشناس با این نام از این قرارند:
محمدرضا فروتن، بازیگر ایرانی
علی فروتن، بازیگر ایرانی
یوسف فروتن، نوازنده ایرانی
بهمن فروتن، مربی فوتبال ایرانی
نایکا فروتن، جامعه شناس ایرانی
ملیکا فروتن، بازیگر ایرانی

پیشنهاد کاربران

متواضع

افتاده، خاشع، خاضع، خاکسار، شکسته نفس، متواضع، محجوب

شکسته نفسی

سا ه فهمیده


کلمات دیگر: