کلمه جو
صفحه اصلی

قدم زدن


برابر پارسی : گام زدن

فارسی به انگلیسی

stroll, walk, to walk, to step, to pace

to walk, to step, to pace


stroll, walk


فارسی به عربی

تجوال , خطوة , خطوة واسعة , مشی , مشیة

مترادف و متضاد

gait (فعل)
راه رفتن، گام برداشتن، قدم زدن

stride (فعل)
راه رفتن، قدم زدن، گشاد گشاد راه رفتن، گام های بلند برداشتن، با قدم پیمودن، شلنگ زدن

vamp (فعل)
سرهم بندی کردن، وصله کردن، تعمیر کردن، قدم زدن، تمهید کردن، گام زدن بر روی، ساز تنها زدن، بالبداهه گفتن و یا ساختن، وسوسه و از راه بدر کردن

step (فعل)
قدم زدن، قدم برداشتن

stroll (فعل)
قدم زدن

pad (فعل)
قدم زدن، لایی گذاشتن، پیاده سفر کردن، زیر پا لگد کردن، بالسشتک زخم بندی، با آب و تاب گفتن، با لایه نرم یا بالشتک پوشاندن

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - راه رفتن ۲ - آهسته رفتن بعنوان گردش : این را گفت و دوباره بقدم زدن مشغول شد .

لغت نامه دهخدا

قدم زدن. [ ق َ دَ زَ دَ ] ( مص مرکب ) کنایه از راه رفتن. ( آنندراج ). آهسته راه رفتن نه برای کاری بلکه تنها برای گشتن. راه رفتن که قصدی در آن جز خود راه رفتن نباشد :
مردیم یک نگاه به پرسش قدم نزد
صد جان فدای چشم تو خوش بی مروت است.
ظهوری ( از آنندراج ).
خضر پنداری قدم زد در همه روی زمین
یا مسیحا در دماغ خاک بادی در دمید.
امیرخسرو ( از آنندراج ).
- قدم برون زدن از خود ؛ خارج شدن از خود. خودی را ترک گفتن. ترک خودی کردن :
سعدی ز خودبرون شو گر مرد راه عشقی
کان کس رسید در وی کز خود قدم برون زد.
سعدی.

دانشنامه عمومی

قدم زدن (ابهام زدایی). قدم زدن ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
قدم زدن (ای پی)
قدم زدن (ترانه پنترا)

پیشنهاد کاربران

قدم زدن

گام برداشتن، گام زدن


کلمات دیگر: