کلمه جو
صفحه اصلی

غیظ


مترادف غیظ : برافروختگی، خشم، غضب، بغض، قهر

برابر پارسی : خشم

فارسی به انگلیسی

indignation, anger, conniption, dander, invidiousness, ire, mad, outrage, peeve, pout, resentment, ruffle, sullenness, tantrum, temper, tiff

indignation, anger


invidiousness, ire, mad, outrage, peeve, pout, resentment, ruffle, sullenness, tantrum, temper, tiff


فارسی به عربی

غضب

مترادف و متضاد

resentment (اسم)
رنجش، خشم، غیظ، خلم

anger (اسم)
ستیز، خشم، عصبانیت، غضب، غیظ، براشفتگی، برافروختگی، خلم

rage (اسم)
الهام، دیوانگی، خشم، غضب، غیظ، تغیر، میل مفرط

wrath (اسم)
خشم، غضب، غیظ، قهر، اوقات تلخی زیاد

fury (اسم)
شدت، اشوب، خشم، غضب، غیظ، اضطراب، درنده خویی، هیجان شدید و تند، روح انتقام

indignation (اسم)
خشم، غیظ، خلم

dudgeon (اسم)
رنجش، غیظ، اوقات تلخی، دسته خنجر

tantrum (اسم)
خشم، غیظ، کج خلقی، اوقات تلخی، قهر

برافروختگی، خشم، غضب


بغض، قهر


۱. برافروختگی، خشم، غضب
۲. بغض، قهر


فرهنگ فارسی

بخشم آوردن، به خشم آوردن کسی را، غضب، خشم، شدت خشم، خشم شدید
۱ - ( مصدر ) به خشم آوردن ۲ - خشم غضب . یا کظم غیظ . فرو خوردن خشم یا غیظ و غضب . خشم و تندی خشم سخت .
ابن مره بن عوف بن سعد بن ذبیان بن بغیض بن ریث بن غطفان نام بطنی است از قیس غیلان .

فرهنگ معین

(غِ یْ ظْ ) [ ع . ] ۱ - (مص م . ) به خشم آوردن . ۲ - (اِ. ) خشم .

لغت نامه دهخدا

غیظ. [ غ َ ] ( ع مص ) به خشم آوردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( المصادر زوزنی ) ( ترجمان القرآن علامه جرجانی تهذیب عادل ). به خشم آوردن کسی را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || ( اِ ) خشم. ( مجمل اللغة ) ( مقدمة الادب زمخشری ). خشم یا سخت ترین خشم یا تیزی یا تیزی خشم و اول آن یا خشم پنهان از عجز. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). خشم سخت. ( غیاث اللغات ). غضب با ترس آمیخته. ( از بحر الجواهر ). خشم پنهان از عجز. ( لطائف از غیاث اللغات ). گاه غیظ را در مقام غضب ، و غضب را در مقام غیظ استعمال کنند. ( ناظم الاطباء ). سخط : و الکاظمین الغیظ و العافین عن الناس واﷲ یحب المحسنین. ( قرآن 134/3 ). تکاد تمیز من الغیظ. ( قرآن 8/67 ). و اًِذا خلوا عضوا علیکم الأَنامل من الغیظ قل موتوا بغیظکم. ( قرآن 119/3 ).
- کظم غیظ ؛ فروخوردن خشم. فرونشاندن خشم.رجوع به کظم شود.
|| خشمی که از روی عشق و محبت باشد. عشق همراه با خشم. ( دزی ج 2 ص 235 ).

غیظ. [ غ َ ] ( اِخ ) ابن مرةبن عوف بن سعدبن ذبیان بن بغیض بن ریث بن غطفان. نام بطنی است از قیس غیلان. زهیربن ابی سلمی گوید :
سعی ساعیاً غیظبن مرة بعدما
تبرک مابین العشیرة بالدم.
( از تاج العروس ).
|| بنی غیظ، قبیله ای است از قیس غیلان. منسوب به غیظبن مرة که در بالاذکر شد. رجوع به لسان العرب شود.

غیظ. [ غ َ ] (اِخ ) ابن مرةبن عوف بن سعدبن ذبیان بن بغیض بن ریث بن غطفان . نام بطنی است از قیس غیلان . زهیربن ابی سلمی گوید :
سعی ساعیاً غیظبن مرة بعدما
تبرک مابین العشیرة بالدم .

(از تاج العروس ).


|| بنی غیظ، قبیله ای است از قیس غیلان . منسوب به غیظبن مرة که در بالاذکر شد. رجوع به لسان العرب شود.

غیظ. [ غ َ ] (ع مص ) به خشم آوردن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ) (ترجمان القرآن علامه ٔ جرجانی تهذیب عادل ). به خشم آوردن کسی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || (اِ) خشم . (مجمل اللغة) (مقدمة الادب زمخشری ). خشم یا سخت ترین خشم یا تیزی یا تیزی خشم و اول آن یا خشم پنهان از عجز. (منتهی الارب ) (آنندراج ). خشم سخت . (غیاث اللغات ). غضب با ترس آمیخته . (از بحر الجواهر). خشم پنهان از عجز. (لطائف از غیاث اللغات ). گاه غیظ را در مقام غضب ، و غضب را در مقام غیظ استعمال کنند. (ناظم الاطباء). سخط : و الکاظمین الغیظ و العافین عن الناس واﷲ یحب المحسنین . (قرآن 134/3). تکاد تمیز من الغیظ. (قرآن 8/67). و اًِذا خلوا عضوا علیکم الأَنامل من الغیظ قل موتوا بغیظکم . (قرآن 119/3).
- کظم غیظ ؛ فروخوردن خشم . فرونشاندن خشم .رجوع به کظم شود.
|| خشمی که از روی عشق و محبت باشد. عشق همراه با خشم . (دزی ج 2 ص 235).


فرهنگ عمید

غضب، خشم.
* غیظ کردن: (مصدر لازم ) خشم آوردن، غضب کردن، خشمناک شدن.

غضب؛ خشم.
⟨ غیظ ‌کردن: (مصدر لازم) خشم‌ آوردن؛ غضب‌ کردن؛ خشمناک شدن.


فرهنگ فارسی ساره

خشم


دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی غَیْظِ: خشم و کینه
معنی غَائِظُونَ: اندوهگین وخشمناک (اسم فاعل از غیظ به معنی اندوه و خشم )
معنی مَکْظُومٌ: نفس گرفته شده - نفس بند آمده (کلمه کاظمین اسم فاعل از کظم است و کظم به معنای شدت اندوه است از طرفی کظم به معنای بیرون آمدن نفس است ، وقتی میگویند کظم خود را گرفت ، یعنی جلو نفس خود را گرفت ، و کظوم به معنای حبس کردن نفس است ، که خود کنایه از سکوت است...
معنی کَاظِمِینَ: آنانکه با وجود ناراحتی زیاد سخنی نمی گویند و ناراحتیشان را پنهان می کنند - آنانکه دم نمی زنند(کلمه کاظمین اسم فاعل از کظم است و کظم به معنای شدت اندوه است از طرفی کظم به معنای بیرون آمدن نفس است ، وقتی میگویند کظم خود را گرفت ، یعنی جلو نفس خود را گر...
معنی کَظِیمٌ: آنکه با وجود ناراحتی زیاد سخنی نمی گوید و ناراحتیش را پنهان می کنند - آنکه دم نمی زند(کلمه کاظمین اسم فاعل از کظم است و کظم به معنای شدت اندوه است از طرفی کظم به معنای بیرون آمدن نفس است ، وقتی میگویند کظم خود را گرفت ، یعنی جلو نفس خود را گرفت ، و ک...
ریشه کلمه:
غیظ (۱۱ بار)

«غَیْظ» به معنای شدت خشم و غضب، حالت برافروختگی و هیجان فوق العاده روحی است، که بعد از مشاهده ناملایمات به انسان دست می دهد.
و گاه به معنای «غم» آمده است، و در سوره «احزاب» آمیزه ای از هر دو می باشد، لشکریان «احزاب» که آخرین تلاش و کوشش خود را برای پیروزی بر ارتش اسلام، به کار گرفته بودند و ناکام ماندند، غمگین و خشمگین به سرزمین های خود بازگشتند.

واژه نامه بختیاریکا

به غیظ بیدِن

جدول کلمات

خشم , غضب

پیشنهاد کاربران

خشم مرگبار

غیظ:خشم و غضب
غیض: کم شدن آب

در زبان لری در گفتار های زیادی بکار می رود
غیظ کردن، غیظ آلود، غیظی شدن و. . .
شاید این واژه از بنیاد ایرانی باستانی است.


کلمات دیگر: