کلمه جو
صفحه اصلی

قریحه


مترادف قریحه : ابتکار، استعداد، ذوق، طبع، قریحت

برابر پارسی : هوش، ویر، نهاد، اندریافت

فارسی به انگلیسی

inborn disposition, talent, verve, muse, gift, inborn d isbosition

inborn d isbosition, talent, verve


gift, talent


فارسی به عربی

مبادرة

مترادف و متضاد

initiative (اسم)
ابتکار، قریحه

ابتکار، استعداد، ذوق، طبع، قریحت


فرهنگ فارسی

اول هرچیز ، قرائح جمع، طبع، ذوق، ادراک وقدرت طبیعی درگفتن شعروکتابت
( اسم ) ۱ - طبیعت طبع ۲ - ادراک اندر یافت ۳ - طبع شعر و نویسندگی : تا کسوتی زیبنده از دست باف قریحه خویش درو پوشم .جمع : قرایح ( قرائح ) قریحه خراشیدن . ( مصدر ) بقریحه خود فشار آوردن : متکلفی خاطر رنجانیده است و قریحت خراشیده .

فرهنگ معین

(قَ حَ یا حِ ) [ ع . قریحة ] (اِ. ) طبع ، ذوق .

لغت نامه دهخدا

( قریحة ) قریحة. [ ق َ ح َ ] ( ع اِ ) اول آبی که از چاه برآید. || اول هر چیزی. || طبیعت مردم. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( آنندراج ). ج ، قرائح. ( منتهی الارب ). و این معنائی است مستعار. ( اقرب الموارد ): قریحةالانسان ؛ طبیعتهم التی جُبل علیها. ( بحر الجواهر ).

قریحة. [ ق َ ح َ ] (ع اِ) اول آبی که از چاه برآید. || اول هر چیزی . || طبیعت مردم . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ). ج ، قرائح . (منتهی الارب ). و این معنائی است مستعار. (اقرب الموارد): قریحةالانسان ؛ طبیعتهم التی جُبل علیها. (بحر الجواهر).


فرهنگ عمید

۱. استعداد.
۲. ادراک و قدرت طبیعی در آفرینش و درک آثار هنری.
۳. طبع و ذوق طبیعی در سرودن شعر و نویسندگی.
۴. [قدیمی] اول هر چیز.

جدول کلمات

طبع

پیشنهاد کاربران

ذوق استعداد

قریحه به چه معناست

قریحه یعنی توانایی، استعداد، شور و شوق، ذوق، طبع و. . . .


کلمات دیگر: