مترادف کاو : مقعر
متضاد کاو : محدب
مقعر ≠ محدب
۱. =کاویدن
۲. کاونده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): کنجکاو، روانکاو.
۳. (صفت) (فیزیک) =مقعر
〈 کاوکاو: [قدیمی] کاوش؛ جستجو؛ تفحص؛ تجسس: ◻︎ تنگ شد عالم بر او از بهر گاو / شورشور اندر فکند و کاوکاو (رودکی: ۵۳۸).
مقدار پولی که هریک از بازیکنان در هر دور از قمار میگذارند.
گوسفند