مترادف قصور : اهمال، بدخدمتی، تخلف، تقصیر، خبط، خطا، سستی، کوتاهی، ناخدمتی
برابر پارسی : کوتاهی، سستی، فروگذاری
palaces
shortcoming, omission, defect
default, delinquency, dereliction, duck, evasion, failure, neglect, negligence, remissness, slackness, underachievement
اهمال، بدخدمتی، تخلف، تقصیر، خبط، خطا، سستی، کوتاهی، ناخدمتی
(قُ) [ ع . ] (اِ.) جِ. قصر؛ کاخ ها.
( ~ . ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - کوتاهی کردن . 2 - از کاری باز ایستادن .
خاقانی .
سعدی .
ناصرخسرو.
قصور. [ ق ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان نازلو از بخش حومه ٔ شهرستان ارومیه در 6000 گزی شمال ارومیه و 2000 گزی خاور شوسه ٔ ارومیه به سلماس . موقع جغرافیائی آن جلگه و هوای آن معتدل مالاریائی است . سکنه ٔ آن 191 تن است . آب آن از قنات و رود شهرچایی و محصول آن غلات و کشمش و توتون و چغندر و حبوبات وشغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان جوراب بافی است . راه ارابه رو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
۱. از کاری بازایستادن.
۲. واگذاشتن کاری از روی عجز و درماندگی.
۳. کوتاهی کردن.
قَصْر#NAME?
کوتاه