کلمه جو
صفحه اصلی

کاهنده

فارسی به انگلیسی

destructive, dimmer, drag, reducer, suppressant, diminishing, decrescent

diminishing, decrescent


destructive, dimmer, drag, reducer, suppressant


فارسی به عربی

جر

مترادف و متضاد

depressor (اسم)
کاهنده، عضله ای که منقبض می شود

reducer (اسم)
کاهنده، احیا کننده، تقلیل دهنده، عامل کم کننده

subtractive (صفت)
سالب، کاهنده، کاهشی، تفریقی، دارای علامت تفریق

ablative (صفت)
کاهنده، رافع، ازا، صیغه الت، مربوط به مفعول به یا مفعول عنه

decreasing (صفت)
کاهنده، کاهشی

regressive (صفت)
کاهنده، عود کننده، پسرفت کن، برگشت کننده

decrescent (صفت)
کاهنده، رو به نقصان گذارنده

depreciatory (صفت)
کاهش، کاهنده، استهلاکی، کسر کننده

flagging (صفت)
کاهنده، ضعیف، ول، افتاده

فرهنگ فارسی

کم گرداننده کم کننده

ماده‌ای که به عنصر یا ترکیب الکترون دهد و بدین‌ترتیب از ظرفیت مثبت آن بکاهد


لغت نامه دهخدا

کاهنده. [ هََ دَ / دِ ] ( نف ) کم گرداننده. کم کننده و نقصان دهنده :
به مردی فزاینده عز مؤمن
به شمشیر کاهنده کفر کافر.
فرخی سیستانی.
|| کم شونده. رو به کاهش گذارنده :
گر فزونی نپذیرد جز کاهنده
چه همی بایدت این چونین افزونی.
ناصرخسرو.
|| میرنده. مردنی. ناپایدار :
همه دانش او راست ما بنده ایم
که کاهنده و هم فزاینده ایم.
فردوسی.
رجوع به کاهش شود.

فرهنگ عمید

کم کننده.

فرهنگستان زبان و ادب

{reductant} [شیمی، مهندسی بسپار] ماده ای که به عنصر یا ترکیب الکترون دهد و بدین ترتیب از ظرفیت مثبت آن بکاهد


کلمات دیگر: