کلمه جو
صفحه اصلی

کدبانو


مترادف کدبانو : بانو، بی بی، خاتون، خانم، خانه دار، زن، زوجه، همسر، صرفه جو، مقتصد

متضاد کدبانو : کدخدا

فارسی به انگلیسی

homemaker, housewife, mistress, mistress of the house, thrifty woman

mistress of the house, housewife, thrifty woman


homemaker, housewife, mistress


فارسی به عربی

ربة البیت , رییسة , سیدة , عشیقة

مترادف و متضاد

mistress (اسم)
معشوقه، خانم، کدبانو، بانو، دلبر

dame (اسم)
خانم، کدبانو، بانو، مادام، بیبی، مدیره

housewife (اسم)
کدبانو، زن خانه دار، سوزن دان

matron (اسم)
کدبانو، بانو، مدیره، زن خانه دار، سرپرستار، زن شوهردار

بانو، بی‌بی، خاتون، خانم، خانه‌دار ≠ کدخدا


زن، زوجه، همسر


صرفه‌جو، مقتصد


۱. بانو، بیبی، خاتون، خانم، خانهدار
۲. زن، زوجه، همسر
۳. صرفهجو، مقتصد ≠ کدخدا


فرهنگ فارسی

زن خانه دار، بانوی انه، زنی که کارهای خانه رابانظم وترتیب اداره کند
( صفت اسم ) ۱ - زنی که خانه را اداره کند بانوی خانه بی بی خاتون . ۲ - ( مخصوصا ) زنی که امور خانه را بخوبی و نظم و ترتیب اداره کند خانه دار . ۳ - زن زوجه : [ نفس است کد بانوی من من کدخدا و شوی او کد بانو یم گر بد کند بر روی کد بانو زنم ] . ( مولوی )

فرهنگ معین

(کَ ) (ص مر. ) بانوی منزل ، زن خانه دار.

لغت نامه دهخدا

کدبانو. [ ک َ ] ( اِ مرکب ) بی بی و خاتون و بزرگ خانه را گویند چه کد بمعنی خانه و بانو بمعنی بی بی و خاتون باشد. ( برهان ) ( آنندراج ). بانوی بزرگ خانه و سرای. ( از انجمن آرای ناصری ). خانم. مَهیرَه. ( زمخشری ) ( دهار ). بانوی خانه. خدیش. ( یادداشت مؤلف ) :
کلیدش به کدبانوی خانه داد
تنش را بدان جای بیگانه داد.
فردوسی.
نشنودستی که خاک زر گردد
از ساخته کدخدا و کدبانو.
ناصرخسرو.
ز آرزوی آنکه روزی زنت کدبانو شود
چون تن آزاد خود را بنده خاتون کنی.
ناصرخسرو.
دختر استاد بوعلی دقاق ، کدبانو فاطمه ، که در حکم استاد امام ابوالقاسم قشیری بود. ( اسرارالتوحید ). کدبانوی خانه به معشوقه رقعه نبشت. ( سندبادنامه ص 87 ). سرای خویش چون قاع صفصف خالی یافت از کدبانو و از خدمتکاران خانه نشان ندید. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 346 ).
که ز کدبانوان قصر بهشت
بود زاهد زنی لطیف سرشت.
نظامی.
- امثال :
نه هر زنی بدو گز مقنعه ست کدبانو.
|| زن. زوجه. ( یادداشت مؤلف ). منکوحه. بی بی.خاتون. ( ناظم الاطباء ) : کدخدا رود بود و کدبانو بند. ( قابوسنامه ).
نَفْس است کدبانوی من من کدخدا و شوی او
کدبانویم گر بد کند بر روی کدبانوزنم.
مولوی ( ازآنندراج ).
|| زنی را گویند که معتبر و موقر باشد و سامان خانه را بر وجه لایق کند. ( برهان ) ( آنندراج ). زنی که خوب خانه را اداره کند و گرداند. زن نیک که تعهد خانه و اهل خانه نماید. ( یادداشت مؤلف ) : گفته اند دیگ به دو تن اندرجوش نیاید چنانکه فرخی فرماید خانه به دو کدبانو نارفته بود. ( قابوسنامه ). خانه به دو کدبانو نارفته بود و به دو کتخدای ویران. ( سیاست نامه ).
خاک یابی ز پای تا زانو
خانه ای را که دو است کدبانو.
سنائی.
|| ملکه. ( یادداشت مؤلف ) :
چو کدبانو از شهر بیرون شود
سوی جشن خرم به هامون شود.
فردوسی.
به کدبانو اندرزکرد و بمرد
جهانی پر از داد گو را سپرد.
فردوسی.
|| پیش منجمان دلیل جسم است چنانکه کدخدا دلیل روح و کیفیت و کمیت عمر مولود رااز این دو اصل استخراج کنند و این دو بی هم نمی بایدکه باشد و هر کدام ازین دو که بی دیگری باشد عمر مولود را بقا نبود و کدبانو را به یونانی هیلاج خوانند ومعنی آن چشمه زندگی است. ( برهان ) ( آنندراج ). هیلاج در اصطلاح احکامیان و آن دلیل جسم نوزاد است. چنانکه کدخدا دلیل روح اوست. ( یادداشت مؤلف ). جسد. جسم. هیلاج در اصطلاح نجوم. ( از ناظم الاطباء ).و رجوع به هیلاج شود. || عوان یعنی زن غیر باکره یا میانه سال. ( زوزنی ). عَوان. ( مهذب الاسماء ). رجوع به کدبانو شدن شود. || ابزاری آهنین مر حکاکان و منبت کاران را که بدان حکاکی و منبت کاری می کنند. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ عمید

۱. زن خانه دار، بانوی خانه.
۲. زنی که کارهای خانه را با نظم وترتیب اداره می کند.

واژه نامه بختیاریکا

کی وِنو

پیشنهاد کاربران

کد به معنای خانه است و بانو که همان خانم - بی بی - زن می شود
روی هم می شود خانم خانه یا زنی که خانه را در دست دارد
در لفظ عامیانه به خانمی گویند که سرآمد همه زن ها باشد ( در خانه داری )


گت بانو ، بانو بزرگ

زن خانه دار ( بلوچی کت بانک بضم نون )

https://soland. ir
لحظاتی همراه با ارامش
موزیکهای بیکلام سولند

ممنون از اطلاعات خوبتون موفق باشیدhttps://soland. ir


کلمات دیگر: