کباب کردن
فارسی به انگلیسی
to grill, to cook on a skewer, to cut to the heart
broil, roast
فارسی به عربی
شواء
مترادف و متضاد
کباب کردن، بریان کردن
کباب کردن، بریان کردن، سرخ شدن، سرخ کردن، برشتن، برشته شدن، دود زدن
کباب کردن، سرخ کردن
کباب کردن
فرهنگ فارسی
۱ - ( مصدر ) تهیه کردن کباب . یا کباب کردن کسی را . او را سخت اذیت کردن .
لغت نامه دهخدا
کباب کردن. [ ک َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) کباب پختن. ( بهار عجم ) ( آنندراج ). بریان کردن کباب بر آتش. به سیخ کشیدن.به سیخ زدن :
از آن فروزی آتش همی برزم اندر
که کرد خواهی دلها به تیغ تیز کباب.
بدو دل و جگر دشمنان کنند کباب.
تخت سلاطین زگال گرده شیران کباب.
از آن فروزی آتش همی برزم اندر
که کرد خواهی دلها به تیغ تیز کباب.
مسعودسعد.
چه آتش است حسامت که چون فروخته شدبدو دل و جگر دشمنان کنند کباب.
مسعودسعد.
احمد مرسل که کرد از تپش و زخم تیغتخت سلاطین زگال گرده شیران کباب.
خاقانی.
نوشیروان عادل را در شکارگاه صیدی کباب کردند و نمک نبود... ( گلستان ). || کنایه از آزار دادن. || رنجانیدن. ( بهار عجم ) ( آنندراج ).پیشنهاد کاربران
کباب کردن : بریان کردن .
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص 400 ) .
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص 400 ) .
کلمات دیگر: