فریبندگی
فارسی به انگلیسی
charm
enchantment, witchery
فارسی به عربی
بهجة , سحر , نعمة
مترادف و متضاد
فریفتگی، جذبه، افسون، فریبندگی، شیدایی
فتنه انگیزی، اغوا، فریبندگی، فتنه، گول زنی، گمراه سازی
فریب، اغوا، ازمایش، امتحان، خواست، فریبندگی، فتنه، وسوسه
طلسم، سحر، افسون، فریبندگی، دلربایی
افسون، جادو، دلیری، فریبندگی، زرق و برق
فریبندگی
فرهنگ فارسی
مکر و فریب و حیله بازی و ریا و تزویر و خیانت .
لغت نامه دهخدا
فریبندگی. [ ف ِ / ف َ ب َ دَ / دِ ] ( حامص ) مکر و فریب. حیله بازی وریا. تزویر و خیانت. ( از ناظم الاطباء ) :
فریبندگی ها در او بیشمار
که آید نویسندگان را بکار.
فریبندگی ها در او بیشمار
که آید نویسندگان را بکار.
نظامی.
فرهنگ عمید
۱. فریبنده بودن، حالت و وضع فریبنده.
۲. مکر، فریب.
۲. مکر، فریب.
پیشنهاد کاربران
دلبری
کلمات دیگر: