کلمه جو
صفحه اصلی

کبود کردن

فارسی به انگلیسی

bruise

فارسی به عربی

کدمة

مترادف و متضاد

bruise (فعل)
زدن، کوبیدن، کبود شدن، کبود کردن، کوفته شدن

فرهنگ فارسی

برنگ کبود در آوردن

لغت نامه دهخدا

کبود کردن. [ ک َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) نیلی کردن. به رنگ کبود درآوردن. ازرق ساختن :
هان تا نفریبد این عجوزت
چون خود نکند کبود و کوزت.
نظامی.


کلمات دیگر: