مترادف کسادی : بی رواجی، بی رونقی، بی معاملگی، رکود
متضاد کسادی : رونق
کسادی
مترادف کسادی : بی رواجی، بی رونقی، بی معاملگی، رکود
متضاد کسادی : رونق
فارسی به انگلیسی
austerity, doldrums, downturn, recession, slack, slowdown, sluggishness, slump
فارسی به عربی
فترة الهدوء , کآبة , کساد
مترادف و متضاد
تنزل، پریشانی، فرو رفتگی، افسردگی، تو رفتگی، رکود، کسادی، گود شدگی
قطع، سکون، انقطاع، کسادی، شلی، کساد
باز گشت، کسادی، هرس، اعاده، بحران اقتصادی، پس رفت
رکود، کسادی، ایستایی
شدت، سخت گیری، کسادی، تند و تیزی
بی‌رواجی، بی‌رونقی، بی‌معاملگی، رکود ≠ رونق
فرهنگ فارسی
کساد : ( چو زلف لیلیم آشفتگی است حاصل عمر بضعف طالع مجنون کسادی بازار ) . ( واله هروی )
دورۀ موقت افت اقتصادی که در آن تجارت و فعالیت‌های صنعتی کاهش می‌یابد
فرهنگ معین
( ~ . ) [ ع - فا ] (حامص . ) بی رونقی .
لغت نامه دهخدا
کسادی. [ ک َ / ک ِ ] ( حامص ) ناروایی متاع و کالا در بازار و بی رواجی و نداشتن خریدار. ( ناظم الاطباء ). عدم رواج. صاحب آنندراج گوید یاء مصدری به کساد ملحق کنند و بهمان معنی مصدری استعمال کنند از عالم ( از قبیل ) نقصان و نقصانی و جریان و جریانی. ( آنندراج ). کاسد بودن. بی رونقی و ناروایی :
چو زلف لیلیم آشفتگی است حاصل عمر
به ضعف طالعمجنون کسادی بازار.
که گفت ریش فروشد متاع مردم را.
نشست آینه حسن را غبار دریغ.
هزار گونه رواج است در کسادی ما.
سودای عشق سود و زیان را فروگرفت.
شکست طاق ابرو دایم از چین جبین باشد.
از کسادی می برم این تحفه را جای دگر.
چو زلف لیلیم آشفتگی است حاصل عمر
به ضعف طالعمجنون کسادی بازار.
واله هروی.
خطش برآمد وکالا در کسادی زدکه گفت ریش فروشد متاع مردم را.
واله هروی.
گرفت گرد کسادی متاع خوبی حیف نشست آینه حسن را غبار دریغ.
علی نقی کمره ای ( از آنندراج ).
بر مراد دهد نخل نامرادی ماهزار گونه رواج است در کسادی ما.
شانی تکلو ( از آنندراج ).
آراست چون کسادی دکان خویش راسودای عشق سود و زیان را فروگرفت.
ظهوری ( از آنندراج ).
کسادیهای بازار بتان در خشم و کین باشدشکست طاق ابرو دایم از چین جبین باشد.
معزفطرت.
در وطن نظمم ندارد قدر چون در نجف از کسادی می برم این تحفه را جای دگر.
شفیع اثر ( از آنندراج ).
دانشنامه عمومی
کسادی دورهٔ موقت افت اقتصادی که در آن تجارت و فعالیت های صنعتی کاهش می یابد.
شاخص ادراک فساد
شاخص ادراک فساد
wiki: کسادی
فرهنگستان زبان و ادب
{recession} [اقتصاد] دورۀ موقت افت اقتصادی که در آن تجارت و فعالیت های صنعتی کاهش می یابد
پیشنهاد کاربران
بی رواجی، بی رونقی، بی معاملگی، رکود
کلمات دیگر: