کلمه جو
صفحه اصلی

قانع کردن

فارسی به انگلیسی

convince, to satisfy, to give contentment(to), to convince

to satisfy, to give contentment(to), to convince


convince


فارسی به عربی

ارض (فعل ماض ) , اقتنع

مترادف و متضاد

comply (فعل)
موافقت کردن، براوردن، اجابت کردن، قانع کردن

content (فعل)
راضی کردن، قانع کردن، خرسند کردن

satisfy (فعل)
راضی کردن، قانع کردن، خرسند کردن، خوشنود کردن، خشنود ساختن، اقناع شدن، خشنود کردن

convince (فعل)
قانع کردن، متقاعد کردن

واژه نامه بختیاریکا

پاکی کِردِن؛ تی سیر؛ دِل پاک کِردِن

پیشنهاد کاربران

دهخدا
باوراندن
باوراندن . [ وَ دَ ] ( مص جعلی ) پذیرفتانیدن . قبولانیدن . به باور داشتن . قبولاندن . ( یادداشت مؤلف ) .
پس واژه باوراننده سفارش می شود.


کلمات دیگر: