کلمه جو
صفحه اصلی

کرمو

فارسی به انگلیسی

maggoty, worm-eaten, wormy, decayed

worm-eaten, decayed, wormy, maggoty


decayed, carious, rotten


maggoty, worm-eaten, wormy


فارسی به عربی

قذر

مترادف و متضاد

grubby (صفت)
کثیف، شلخته، کرم خورده، کرمو

فرهنگ فارسی

( صفت ) آنچه دارا ی کرم باشد کرمدار کرم خورده : میو. کرمو .

دارای کرم، کرم‌زده


(مجازی) خراب، فاسد


جملات نمونه

بچه کرمو

spoiled child


دندان کرمو

decayed or carious tooth


فرهنگ معین

(کِ ) (ص مر. ) (عا. ) کرم دار، کرم خورده .

لغت نامه دهخدا

کرمو. [ ک ِ ] ( ص نسبی ) ( از: کرم + و، پسوند اتصاف و دارندگی ) کرموندی.کرم زده. دارای کرم. کرم خورده. که در آن کرم باشد. که در وی کرم افتاده بود. مُدَوَّد. ( یادداشت مؤلف ). || حسود. رشگن. رشگین. ( یادداشت مؤلف ).

کرمو. [ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان قشلاق بزرگ بخش گرمسار شهرستان محلات. جلگه ای و معتدل است و 466 تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1 ).

کرمو. [ ک ِ ] ( اِخ ) دهی است از توابع فردوس [ تون ] و غالباً آن را با ده دیگری در جنب آن بنام مُصابی «مصعبی » نام می برند. ( یادداشت مؤلف ).

کرمو. [ ] (اِخ ) دهی است از دهستان قشلاق بزرگ بخش گرمسار شهرستان محلات . جلگه ای و معتدل است و 466 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).


کرمو. [ ک ِ ] (اِخ ) دهی است از توابع فردوس [ تون ] و غالباً آن را با ده دیگری در جنب آن بنام مُصابی «مصعبی » نام می برند. (یادداشت مؤلف ).


کرمو. [ ک ِ ] (ص نسبی ) (از: کرم + و، پسوند اتصاف و دارندگی ) کرموندی .کرم زده . دارای کرم . کرم خورده . که در آن کرم باشد. که در وی کرم افتاده بود. مُدَوَّد. (یادداشت مؤلف ). || حسود. رشگن . رشگین . (یادداشت مؤلف ).


اصطلاحات

معنی اصطلاحات عامیانه و امروزی -> کرمو
کسی که کرم می ریزد.

پیشنهاد کاربران

کرمو : سوراخ سوراخ شدن ( اصطلاحات ساختمان سازی و بنایی )

کسی که کرم میریزه یا بسیار اذیت کند مثل کسی که زخم زبان بزند وازخداترسی
مثل ابنکه آدم فضولی کنه تجسس کنه آبرومردم روببره بعدبگه حق بود باید میگفتم
دختری باعموی خودش که جوان بود بیرون میرود اوازخارج تازه اومده بود ازدر خانه که خارج شدوبا جوان عموش رفت وزنی اون دورادید وتهمت زنا اونا زدو بعد به خواستگار دختر که برای تحقیق اومده بود گفت دختر دوست پسر داره باپسرا میره بیرون آبروی دختر رفت وازدواجش بهم خورد اون زن اهل جهنم است که تهمت ناحق زد وگفت حق بود باید میگفتم قضاوت ناحق تهمت ناحق اون زنی که ادعامیکرد حقیقتو گفته وسپس شهادت دروغ وای براو


کلمات دیگر: