قسمت کردن
فارسی به انگلیسی
to divide, to distribute, to share
allocate, dole, portion, share, split
فارسی به عربی
طائفة
مترادف و متضاد
قسمت کردن
جدا کردن، تقسیم کردن، بخش کردن، طبقه بندی کردن، پخش کردن، مجزا کردن، سوا کردن، قسمت کردن
قسمت کردن، تسهیم کردن، تقسیم به سهام کردن
فرهنگ فارسی
( مصدر ) بخش کردن توزیع کردن تقسیم .
فرهنگ معین
( ~ . کَ دَ ) [ ع - فا. ] (مص م . ) بخش کردن ، تقسیم کردن .
لغت نامه دهخدا
قسمت کردن. [ ق ِ م َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) بهره کردن. بخش کردن. تقسیم کردن. توزیع کردن :
غم هجران به سویّت تر از این قسمت کن
کین همه درد به جان من تنها نرسد.
لاله داغی ز میان برد که داغم دارد.
ما قلم در سر کشیدیم اختیار خویش را
اختیار آن است کو قسمت کند درویش را.
غم هجران به سویّت تر از این قسمت کن
کین همه درد به جان من تنها نرسد.
سعدی.
عشق چون قسمت اسباب معیشت میکردلاله داغی ز میان برد که داغم دارد.
قدسی.
|| نصیب کردن : ما قلم در سر کشیدیم اختیار خویش را
اختیار آن است کو قسمت کند درویش را.
سعدی.
کلمات دیگر: