کلمه جو
صفحه اصلی

گوی بازی

فارسی به انگلیسی

game of ball/polo and the like
ballgame

فرهنگ فارسی

۱ - بازی با گوی و چوگان : پس از چه رسد سر فرازی مرا چو کوشش ترا گوی بازی مرا . ۲ - عمل و شغل گوی باز .

نوعی بازی بین دو نفر که در زمین مسطح انجام می‌شود و دو شرکت‌کننده سعی می‌کنند با غلتاندن توپی بزرگ آن را تا حد امکان به یک توپ کوچک نزدیک کنند


لغت نامه دهخدا

گوی بازی. ( حامص مرکب ) عمل گوی باز. کار گوی باز. گوی باختن. بازی کردن با گوی :
پس از چه رسد سرفرازی مرا
چو کوشش ترا گوی بازی مرا.
اسدی.
در این روز به کدو زدن و لهو و لعب و گوی بازی کردن مشغول باشند. ( تاریخ قم ص 248 ).

فرهنگستان زبان و ادب

{bowls} [ورزش] نوعی بازی بین دو نفر که در زمین مسطح انجام می شود و دو شرکت کننده سعی می کنند با غلتاندن توپی بزرگ آن را تا حد امکان به یک توپ کوچک نزدیک کنند


کلمات دیگر: