کلمه جو
صفحه اصلی

افزاز

فرهنگ فارسی

ترسانیدن و جنبانیدن و رمانیدن دل از کسی .

لغت نامه دهخدا

افزاز. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ فَزّ، مرد سبک و چست و گاوساله دشتی. ( از آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

افزاز. [ اِ ] ( ع مص ) ترسانیدن و جنبانیدن و رمانیدن دل از کسی. ( آنندراج ). ترسانیدن و رمانیدن دل از کسی. ( از ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). ترسانیدن. ( تاج المصادر بیهقی ).

افزاز. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ فَزّ، مرد سبک و چست و گاوساله ٔ دشتی . (از آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).


افزاز. [ اِ ] (ع مص ) ترسانیدن و جنبانیدن و رمانیدن دل از کسی . (آنندراج ). ترسانیدن و رمانیدن دل از کسی . (از ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). ترسانیدن . (تاج المصادر بیهقی ).



کلمات دیگر: