کلمه جو
صفحه اصلی

افرنجی

فرهنگ فارسی

( صفت ) فرنگی اروپایی .
حکیمی که در صنعت کیمیا بحث کرده و گویند بعمل اکسیر تام دست یافته .

لغت نامه دهخدا

افرنجی. [ ] ( اِخ ) حکیمی که در صنعت کیمیا بحث کرده و گویند بعمل اکسیر تام دست یافته. ( الفهرست ابن الندیم ).


کلمات دیگر: