گلا دياتور , پهلوان از جان گذشته
مصارع
عربی به فارسی
فرهنگ فارسی
کشتی گیرنده کشتی گیر
فرهنگ معین
(مَ رِ ) [ ع . ] (اِ. ) ج . مَصرع . مهلکه ها، جای بر زمین افکندن .
لغت نامه دهخدا
مصارع . [ م ُ رِ ] (ع ص ) کشتی گیرنده . (آنندراج ). کشتی گیر. (ناظم الاطباء) : سلطان ملکشاه ... که پادشاه بود همت او بر کشتی گرفتن و مشت زدن و تربیت بطالان و مصارعان و زورآزمایان مقصور. (المضاف الی بدایع الازمان ص 29).
مصارع. [ م َ رِ] ( ع اِ ) ج ِ مَصْرَع. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). جای افکندن ها و کُشتی جای ها. ( از منتهی الارب ). کُشتی گاهها. ( یادداشت مؤلف ). و رجوع به مَصْرَع شود.
مصارع. [ م ُ رِ ] ( ع ص ) کشتی گیرنده. ( آنندراج ). کشتی گیر. ( ناظم الاطباء ) : سلطان ملکشاه... که پادشاه بود همت او بر کشتی گرفتن و مشت زدن و تربیت بطالان و مصارعان و زورآزمایان مقصور. ( المضاف الی بدایع الازمان ص 29 ).
مصارع. [ م ُ رِ ] ( ع ص ) کشتی گیرنده. ( آنندراج ). کشتی گیر. ( ناظم الاطباء ) : سلطان ملکشاه... که پادشاه بود همت او بر کشتی گرفتن و مشت زدن و تربیت بطالان و مصارعان و زورآزمایان مقصور. ( المضاف الی بدایع الازمان ص 29 ).
مصارع . [ م َ رِ] (ع اِ) ج ِ مَصْرَع . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). جای افکندن ها و کُشتی جای ها. (از منتهی الارب ). کُشتی گاهها. (یادداشت مؤلف ). و رجوع به مَصْرَع شود.
کلمات دیگر: