کلمه جو
صفحه اصلی

مصور شدن

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - صورت یافتن شکل پذیرفتن ۲- نقاشی شدن . ۳- تصور شدن : یکی را دل از دست رفته بود و ترک جان کرده و مطمح نظرش جایی خطرناک ومظن. هلاک نه لقمهای که مصور شدی که بکام آید یا مرغی که بدام افتد ...

فرهنگ معین

( ~ . شُ دَ ) [ ع - فا. ] (مص ل . ) ۱ - شکل پذیرفتن . ۲ - نقاشی شدن . ۳ - تصور شدن .


کلمات دیگر: