کلمه جو
صفحه اصلی

اعجام

فرهنگ فارسی

۱ - ( مصدر ) نقطه نهادن حروف نقطه زدن بر حرفها. ۲ - ( اسم ) نقطه گذاری . ۳ - ( مصدر ) مقید کردن نوشته به اعراب و نقطه . ۴ - سخن گفتن بزبان عجم . یا اعجام دال . ذال خواندن دال را ( کم )
حروف ... حروفی که شایستگی نقطه بر نهادن دارند .

فرهنگ معین

( ا ِ ) [ ع . ] ۱ - (مص م . )نقطه نهادن حروف . ۲ - (اِمص . ) نقطه گذاری .

لغت نامه دهخدا

اعجام. [ اَ ] ( اِخ ) بمعنی عَجَم. ( ناظم الاطباء ).

اعجام. [ اِ ] ( ع مص ) سخن گفتن بزبان عجم. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ فارسی معین ). اعجام کلام ؛ یعنی به عجمه سخن گفتن مثل آن که گویند: «یرید ان یعربه فیعجمه »؛ یعنی بعجمی آورد آنرا و مراد آن است که در آن غلط و نادرست وجود دارد. ( از اقرب الموارد ). سخن گفتن بزبان عجم. || خلاف اعراب گذاشتن. ( از اقرب الموارد ). خلاف اعراب. ( تاج المصادر بیهقی ). || در را قفل کردن. || رسیده ساختن دانه بوسیله طبخ. ( از اقرب الموارد ). || نقطه نهادن بر نوشته. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). نقطه زدن بر نوشته. ( ازاقرب الموارد ). نقطه نهادن حروف. نقطه زدن بر حرفها. ( فرهنگ فارسی معین ). نقطه دار کردن حروف را. ( یادداشت مؤلف ). || مقید کردن نوشته بنقطه و اعراب. ( فرهنگ فارسی معین ). اعجام از لغات اضداد است وهمزه در معنی فوق برای افاده سلب است یعنی ابهام وعجمه بودن کلام را با گذاردن نقطه و حرکت و اعراب زایل ساختن. ( از اقرب الموارد ). مقید کردن نبشته به اعراب و نقاط. ( یادداشت بخط مؤلف ). || ( اِمص ) نقطه گذاری. ( فرهنگ فارسی معین ). || در اصطلاح اهل فن نقطه آن است که دلالت بر حرکات و اعراب کند و غرض از اعجام آن که دلالت بر تمیز حروف مشابه کند از یکدیگر، چون : با و تا و نون. در صدر اسلام مصاحف بی نقطه و حرکات بود. نخست نقطه را علامت حرکت نهادند، بدین گونه که نقطه بر زبر حرف برای فتحه و بر زیر حرف برای کسره و پیش هر حرف برای ضمه. و پس از چندی که احتیاج به تمیز حروف محسوس شد، نقطه را به تمیزحروف تخصیص دادند و برای حرکات علائم دیگر اختیار کردند، چنانکه تا امروز متداول است. ابوحاتم سجستانی در کتاب المصاحف گوید: اگر حرفی مرفوع و غیرمنون یا منصوب و غیرمنون باشد در پیش آن یک نقطه نهند و اگر مجرور غیرمنون باشد نقطه در زیر آن نهند. و اگر منون باشند دو نقطه نهند. و گاه باشد که در نصب نقطه نگذارند که الف خود دلیل نصب است و اختصاراً آنرا ترک کنند و در نقطه نهادن باید رعایت اختصار کرد، چه اگر خواهند در آن استقصا کنند مصحف تباه گردد، چنانکه اگردر قوله تعالی : «فمثله » بر هر حرفی نقطه نهند خواندن آن صعب شود و فاسد گردد، لکن یک نقطه بر زبر میم نهند تا دلالت بر فتحه کند و یک نقطه در پیش لام تا علامت رفع آن باشد و همین اندازه برای رفع اشتباه بسنده و کافی بود و اگر در کلمه حرفی پیش آید که از علامت حرف دیگر بحرکت آن دلیل توان کرد نقطه آنرا ترک کنند، چنانکه در قوله : «و قتلوا فی سبیل اﷲ». یک نقطه در پیش قاف نهند و بر تا هیچ نقطه ننهند چون ضمه قاف دلیل کسره تا باشد، مگر آنکه تا مشدد باشد چون «و قتلوا تقتیلاً» که در زیر تا نیز نقطه نهند برای فرق بین تخفیف و تشدید. و موارد دیگر را بر این قیاس باید کرد. و همزه اگر مفتوح و غیرممدود باشد یک نقطه بر قفای آن نهند و اگر ممدود باشد یک نقطه بر آن گذارند و گاه بندرت نقطه بر بالای آن نهند و همچنین است حکم همزه ممدود و مقصور در آخر کلمه و اگر منون باشد دونقطه نهند. و چون در نقطه گذاری همزه اشکال روی دهد آنرا با «عین » مقایسه باید کرد یعنی همزه را برای تسهیل نقطه گذاری باید «عین » فرض کرد و بر طبق قواعد مذکور نقطه نهاد. ( از المصاحف سجستانی صص 141 - 147 ). وبرای تفصیل بیشتر به کتاب فوق و کتاب اتقان و تفسیرابوالفتوح رازی و النقط ابوعمرو الدانی رجوع شود.

اعجام . [ اَ ] (اِخ ) بمعنی عَجَم . (ناظم الاطباء).


اعجام . [ اِ ] (ع مص ) سخن گفتن بزبان عجم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). اعجام کلام ؛ یعنی به عجمه سخن گفتن مثل آن که گویند: «یرید ان یعربه فیعجمه »؛ یعنی بعجمی آورد آنرا و مراد آن است که در آن غلط و نادرست وجود دارد. (از اقرب الموارد). سخن گفتن بزبان عجم . || خلاف اعراب گذاشتن . (از اقرب الموارد). خلاف اعراب . (تاج المصادر بیهقی ). || در را قفل کردن . || رسیده ساختن دانه بوسیله ٔ طبخ . (از اقرب الموارد). || نقطه نهادن بر نوشته . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). نقطه زدن بر نوشته . (ازاقرب الموارد). نقطه نهادن حروف . نقطه زدن بر حرفها. (فرهنگ فارسی معین ). نقطه دار کردن حروف را. (یادداشت مؤلف ). || مقید کردن نوشته بنقطه و اعراب . (فرهنگ فارسی معین ). اعجام از لغات اضداد است وهمزه در معنی فوق برای افاده ٔ سلب است یعنی ابهام وعجمه بودن کلام را با گذاردن نقطه و حرکت و اعراب زایل ساختن . (از اقرب الموارد). مقید کردن نبشته به اعراب و نقاط. (یادداشت بخط مؤلف ). || (اِمص ) نقطه گذاری . (فرهنگ فارسی معین ). || در اصطلاح اهل فن نقطه آن است که دلالت بر حرکات و اعراب کند و غرض از اعجام آن که دلالت بر تمیز حروف مشابه کند از یکدیگر، چون : با و تا و نون . در صدر اسلام مصاحف بی نقطه و حرکات بود. نخست نقطه را علامت حرکت نهادند، بدین گونه که نقطه بر زبر حرف برای فتحه و بر زیر حرف برای کسره و پیش هر حرف برای ضمه . و پس از چندی که احتیاج به تمیز حروف محسوس شد، نقطه را به تمیزحروف تخصیص دادند و برای حرکات علائم دیگر اختیار کردند، چنانکه تا امروز متداول است . ابوحاتم سجستانی در کتاب المصاحف گوید: اگر حرفی مرفوع و غیرمنون یا منصوب و غیرمنون باشد در پیش آن یک نقطه نهند و اگر مجرور غیرمنون باشد نقطه در زیر آن نهند. و اگر منون باشند دو نقطه نهند. و گاه باشد که در نصب نقطه نگذارند که الف خود دلیل نصب است و اختصاراً آنرا ترک کنند و در نقطه نهادن باید رعایت اختصار کرد، چه اگر خواهند در آن استقصا کنند مصحف تباه گردد، چنانکه اگردر قوله تعالی : «فمثله » بر هر حرفی نقطه نهند خواندن آن صعب شود و فاسد گردد، لکن یک نقطه بر زبر میم نهند تا دلالت بر فتحه کند و یک نقطه در پیش لام تا علامت رفع آن باشد و همین اندازه برای رفع اشتباه بسنده و کافی بود و اگر در کلمه حرفی پیش آید که از علامت حرف دیگر بحرکت آن دلیل توان کرد نقطه ٔ آنرا ترک کنند، چنانکه در قوله : «و قتلوا فی سبیل اﷲ». یک نقطه در پیش قاف نهند و بر تا هیچ نقطه ننهند چون ضمه ٔ قاف دلیل کسره ٔ تا باشد، مگر آنکه تا مشدد باشد چون «و قتلوا تقتیلاً» که در زیر تا نیز نقطه نهند برای فرق بین تخفیف و تشدید. و موارد دیگر را بر این قیاس باید کرد. و همزه اگر مفتوح و غیرممدود باشد یک نقطه بر قفای آن نهند و اگر ممدود باشد یک نقطه بر آن گذارند و گاه بندرت نقطه بر بالای آن نهند و همچنین است حکم همزه ٔ ممدود و مقصور در آخر کلمه و اگر منون باشد دونقطه نهند. و چون در نقطه گذاری همزه اشکال روی دهد آنرا با «عین » مقایسه باید کرد یعنی همزه را برای تسهیل نقطه گذاری باید «عین » فرض کرد و بر طبق قواعد مذکور نقطه نهاد. (از المصاحف سجستانی صص 141 - 147). وبرای تفصیل بیشتر به کتاب فوق و کتاب اتقان و تفسیرابوالفتوح رازی و النقط ابوعمرو الدانی رجوع شود.
تاریخچه ٔ اعجام یا نقطه گذاری : تاریخ اعجام یا نقطه بر حروف نهادن . جرجی زیدان درذیل این کلمه آرد: زمانی که اعراب خط را از نبطی ها و سریانیها اقتباس کردند، حروف نقطه دار نبودند، «چنانکه خطوط سریانی تا کنون نیز بی نقطه اند». بنابراین اعجام از مستحدثات عرب است . لیکن مسلمانان پس از بکاربردن حرکات متوجه شدند که تصحیفات فراوانی روی داده که موجب التباس در قرائت گردیده است . زیرا بسیاری از قاریان عجم بودند و لغت عربی زبان مادری آنان نبودو تمیز حروف متشابه از قبیل جیم و حا و سین و شین وبا و ثا برای آنان مشکل بود. حجاج که فرمانروای عراق در زمان عبدالملک بن مروان بود این مشکل را مورد توجه قرار داد. ابن خلکان گوید: «حجاج از نویسندگان و کاتبان خود خواست که این مشکل را چاره سازند و هر کدام از حروف متشابه را علامتی وضع کنند تا بدان وسیله آنها از همدیگر مشخص گردند. پس نصربن عاصم این امر را بعهده گرفت و نقطه ها را فرد و زوج قرار داد و موضعهر یک معین گردانید و تغییر این امر در زمانی بود که تمام حروف را مردم با نقطه مینوشتند و بهمین جهت با بکار بردن نقطه نیز مشکل تصحیفات از میان نرفت و اعجام (حرکات اعرابی ) را احداث کردند و نقطه را تابع اعجام ساختند». در این عبارت ابن خلکان اضطراب مشاهده میشود و مقصود او مفهوم نیست و معلوم نیست فرق میان نقطه و اعجام که امری واحد است چیست . و اگر مراد وی از نقطه حرکات باشد غیرمعقول مینماید، زیرا توسل به اعجام بمنظور رفع تصحیفاتی بود که بر اثر اختلافات قراآت ناشی از اختلاف نظر در نقطه ها پیش می آمده است . بظاهر نقطه های مذکور همانند اعجام بود و برای تمیز حروف متشابه بکار میرفته است . اما نصربن عاصم تنها برپاره ای از حروف که استعمال آنها فراوان بود و خوف اشتباه در آنها میرفت نقطه نهاد، سپس دریافتند که جز با نقطه نهادن بر تمام حروف همچنانکه امروز متداول است ، نمیتوان قرائت را تحت ضبط و قاعده درآورد و این امر است که از آن به اعجام تعبیر میشود و مؤید این مدعا خطوطی است که در نسخه های خطی مرقوم بر پاپیروس ها در کتابخانه ها دیده شده که جز بر پاره ای از حروف متشابه همچون با و تا و سین و شین بر سایر حروف نقطه گذاشته نشده است . از آنچه گفتیم درمی یابیم که عرب ها در اواسط قرن اول هجری اعجام را در نوشتن بکار برده اند ولی در همان حال رغبتی بدان نداشتند و جز در پاره ای از موارد که دقت خاصی لازم داشت همانند مصحف ها آنرا بکار نمیبردند و اعجام و نقطه گذاری را نشانه ٔ بی دانشی طرف مکاتبه می شناختند و همچنین گاهی نقطه موجب التباس میگردید و بدین جهات بود که در طول تمدن اسلامی کاتبان در اعجام (نقطه گذاری ) و عدم آن مخیر بودند وبیشتر بدون نقطه مینوشتند و همین امر سبب اشتباهات فراوانی بخصوص در اعلام رجال و اماکن گردیده است . ولی ادیبان نقطه گذاری را در نوشته های علمی لازم و نیکو میدانستند اما در ترسل و نامه نگاری آنرا مستقبح میشمردند. (از تاریخ تمدن اسلام جرجی زیدان ج 3 ص 56).
- حروف ِاِعجام ؛ حروفی که شایستگی نقطه برنهادن دارند. رجوع به اعجام شود.


فرهنگ عمید

عجم، مردم غیر عرب.
۱. نقطه گذاشتن بر حروف.
۲. رفع کردن ابهام نوشته ای به وسیلۀ نقطه گذاری، اعراب گذاشتن، یا تفسیر.

عجم؛ مردم غیر عرب.


۱. نقطه گذاشتن بر حروف.
۲. رفع کردن ابهام نوشته‌ای به‌وسیلۀ نقطه‌گذاری، اعراب گذاشتن، یا تفسیر.



کلمات دیگر: