مترادف مطعم : رستوران، غذاخوری، قهوه خانه، کافه
مطعم
مترادف مطعم : رستوران، غذاخوری، قهوه خانه، کافه
عربی به فارسی
رستوراني که مشتريها براي خودشان غذا ميبرند , قمقمه , فروشگاه يا رستوران , سربازخانه , رستوران , کافه
مترادف و متضاد
رستوران، غذاخوری، قهوهخانه، کافه
فرهنگ فارسی
( اسم ) محل غذا خوردن . ۲ - خوردنی غذا جمع : مطاعم .
به نیزه زدن یا محل طعن جمع مطاعن
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
سیری آز و نیاز خلق جهان را
در کف رادش نهاده مطعم و مشرب.
عین فقرش دایه و مطعم شود.
مطعم. [ م ِ ع َ ] ( ع ص ) مرد نیک خورنده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
مطعم. [ م ُ ع َ ] ( ع ص ) بختور و مرزوق. ( منتهی الارب ). مرد بختور و مرزوق.( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). مرزوق. ( اقرب الموارد ).
مطعم. [ م ُ ع ِ ] ( ع ص ) آن که میخوراند و آن که طعام میدهد. ( ناظم الاطباء ).
مطعم. [ م ُ طَع ْ ع ِ ] ( ع ص ) شیری که گرفته باشد در مشک شیرینی و خوشبویی را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). شیری که در مشک مزه و خوشبویی گرفته باشد. ( ناظم الاطباء ) ( از محیطالمحیط ) ( از اقرب الموارد ) . || شتر و ناقه با مغز استخوان و با پیه . ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از محیطالمحیط ).
سیری آز و نیاز خلق جهان را
در کف رادش نهاده مطعم و مشرب .
سوزنی (دیوان چ شاه حسینی ص 18).
صوفئی از فقر چون در غم شود
عین فقرش دایه و مطعم شود.
مولوی .
|| سفره خانه . مهمانخانه . موضعالطعم . (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط).
مطعم . [ م ِ ع َ ] (ع ص ) مرد نیک خورنده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
مطعم . [ م ُ طَع ْ ع ِ ] (ع ص ) شیری که گرفته باشد در مشک شیرینی و خوشبویی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). شیری که در مشک مزه و خوشبویی گرفته باشد. (ناظم الاطباء) (از محیطالمحیط) (از اقرب الموارد) . || شتر و ناقه با مغز استخوان و با پیه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط).
مطعم . [ م ُ ع َ ] (ع ص ) بختور و مرزوق . (منتهی الارب ). مرد بختور و مرزوق .(آنندراج ) (ناظم الاطباء). مرزوق . (اقرب الموارد).
مطعم . [ م ُ ع ِ ] (ع ص ) آن که میخوراند و آن که طعام میدهد. (ناظم الاطباء).
فرهنگ عمید
۲. خوراک، خوردنی.